تجسمی آنلاین:شروینکندری: در واقع بستر سازی به نحوی پیشرفتهاست تا یک فضای وهم آلود و جنایی از بعدی دیگر نمایان شود. بعدی که در آن فضای سورئالیستی بیشترین خودنمایی را میکند.
مشخصههای ویژه سینمای سورئالیستی، تلفیق، افکار روانشناسی دراماتیک و استفاده مکرر از تصاویر تکاندهنده است. با توجه به اینکه سورئالیسم همیشه در مورد عزیمت است تا رسیدن. یعنی همیشه به دنبال راههای خروج از آنچه هست میگردد تا یافتن آنچه هست!
سینمای سوررئالیسم به جای ایجاد اطمینان مبنی بر واقعگرایی رویدادها در مخاطب ، او را در فضایی سرشار از ابهام و تردید قرار میدهد. در این نوع سینما با بهرهگیری از عناصر بصری و روایی غیرمعمول، مرز میان واقعیت و رویا را از بین میرود.
از بین رفتن مرزها سبب ایجاد یک فضای مبهم میشود که همه ی عناصر در آن بین دنیای واقعی و فرا واقعی در تعلیق قرار دارند. با این حال به مخاطب اجازه میدهد تا تعابیر شخصی خود را از فیلم داشته باشد.
از دیگر عواملی که مخاطب با آن در سینمای سورئال مواجه میشود بیاعتمادی به واقعیت است که عنصری کلیدی در سینمای سوررئالیسم محسوب میشود، همچنین به مخاطب این امکان را میدهد تا به لایههای پنهان ذهن و ناخودآگاه خود نفوذ کند.
در واقع، سینمای سوررئالیسم به شدت با عناصر انفعالی سینما گره خورده است. زمانی که مخاطب در مواجهه با تصاویر و رویدادهای عجیب و غریب قرار میگیرد، به جای اینکه به دنبال یافتن پاسخهای منطقی باشد، در درون خود به دنبال یافتن معانی شخصی و نمادین در آنها میگردد.
این رویکرد انفعالی، به مخاطب اجازه میدهد تا به طور فعال در خلق معنا و تفسیر فیلم مشارکت کند.
با توجه به تاثیرات و رویکرد سینمای سورئال در فیلم مدار موازی مخاطب با انسانهایی مواجه میشود که روحشان درون یک برزخ گیرافتادهاست و برای رهایی از آن در حال تلاش و کوشش هستند. برزخی که بیشتر شبیه به یک کلبهای برای حیوانات است و در بخش زیرین آن یک فرد در حال درست کردن مدارهای الکترونیکی تلوزیون ها است تا بتواند آنها را راه بیاندازد، بیشتر شبیه به شخصی است که در راس یک هرم قرار دارد و اصطلاحا به آن خدا گفته میشود.
از طرفی دیگر فضای وهم آلود، تاریکی درکنار شعله های آتش استعارهایی از حضور شیطان است که در آثار نقاشان قرن هجدهم بسیار دیده میشد و فضای سورئال موجود در بطن فیلم مخاطب را به یاد جریانهای مکتب سورئالیست در هنرمندان نقاش قرن ۲۰ میاندازد که کاملا تحت تاثیر بیانیه آندره برتون و نظریه های روانشناسی ناخودآگاه زیگموند فروید و کارل گوستاو یونگ بودهاست.
از این رو فضاهای وهم آلود موجود در فیلم که بین بودن و نبودن واقعیت و رویا قرار دارد همچون دیدگاه نقاشانی چون سالوادور دالی، خوان میرو و ... است. وجه اشتراک فیلم مدار موازی با دیدگاه نقاشان سورئالیست، به چالش کشیدن مرزهای خودآگاهی و عقلانیت به منظور آزاد سازی ذهن ناخودآگاه است که آن را واقعیت برتر نامیدهاند. در واقع در هردو سورئالیسم روشی از بیان «حرکت غیر ارادی» است که عمل ثبت و نگارش خودکار و سانسورنشدهی افکار و تصاویری که در ذهن یک هنرمند خلق میشوند را در برمیگیرد و به نمایش میگذارد. از این رو نمیتوان منکر تاثیر گزاری و تاثیر پذیری ناخواسته یا خود خواسته فیلمساز از روند بصری و تئوری فضای سورئال شد.
روند بصری که در جابجایی و حرکت پلانها از سویی به سویی دیگر در فیلم وجود دارد و رفت و آمدهایی که در آن عناصر بصری تکرار میشوند نمایشگر حرکت های غیرارادی ذکر شده در زیرساخت مفهومی آثار نقاشان سورئالیست است.
از نکات مثبت این اثر میتواند بدون دیالوگ بودن آن به حساب آید، زیرا کارگردان با بهرهگیری از این موقعیت به مخاطب اجازه کاشت و برداشت نظرات خودش را میدهد. با توجه به موسیقی متن فیلم که به ابهامات و فضای وهمگرایانه آن میافزاید بیننده را در یک حس تعلیق بین بودن و نبودن قرار میدهد که در طول مدت فیلم به دنبال یک رهایی است.
گاهی این رهایی با مدار سبز رنگ الکترونیکی در صفحه تلوزیون به نمایش در میآید و از هیجان موجود در اثر میکاهد و یا به آن اضافه میکند. موسیقی و ارتعاشات آن تا جایی پیش میرود که بیشترین تاثیر تهاجمی و احساسی را در مخاطب میگذارد. به نوعی حکم نمایشگر ضربان قلب را دارد و نامنظم بودن آن به صورت کاملا غریضی از فراز و نشیبهایی پرده برداری میکند که پیشتر به آن اشاره شدهاست.
این فیلم به نوعی رمان فاوست گوته را یادآور میشود، شباهتهایی که از سرنوشت آدمی در رابطهاش با خدا و شیطان، یا به بیانی دیگر در کشاکش گرایشها و انگیزشهای تن و جان است را مطرح میکند.
از این رو مخاطب ناخواسته یا خود خواسته متوجه اتفاقات و رویدادهایی میشود که در وهله نخست ذهن او را درگیر ارتباطات، شناخت و درک شخصیتها حتی پلانبندیهای هنری موجود در طبیعت میکند. هر قسمت از فیلم شبیه به قاب عکاسی است که در آن تمامی شرایط برای دستیابی به یک کادر خوب فراهم شده است و در نقطه طلایی نگاه مخاطب را به سمت سوژه اصلی هدایت میکند.
در جریان شکل گیری از شروع تا پایان فیلم، مخاطب متوجه تکرار مکرراتی است که به صورت یک ریتم منظم یا نامنظم به مبحث اصلی اشاره میکند. در واقع با عمل رفت و برگشت های پیش آمده در طول 93 دقیقه ارتباطی عمیق با مخاطب خود برقرار میکند و تا جایی پیش میرود که مضمون فیلم همچون تکه های یک پازل به یکپارچگی مطلق میرسد.
این بار کمی متفاوتتر به صورت تکرار تکههای پازل در بعضی از سکانسها قابل مشاهده است. به عبارتی دیگر اتفاقی که در سکانسهای اول پیش آمده در سکانس پایانی مجدد نشان داده میشود تا محوریت اصلی فیلم از نظر مضمون و محتوا ملموستر و درک پذیرتر شود.
فیلم مدار موازی از پایه و اساس تا سکانس پایانی آن به چند مبحث توجه ویژهایی داشته است. به طور کلی به اصل پیدایش اشاره مستقیم دارد که آن را در تمامی سکانس های فیلم از طبیعت و جفت های حیوانی مثل گرگ ، قورباغه، پرنده ها و گوسفندان حاضر در کلبه گرفته شدهاست میتوان دید.
از طرفی دیگر چهار فصلی را به نمایش میگذارد که با برف، یخبندان و قندیلها شروع میشود، در ادامه به هوای طوفانی و بارانی لب آب میرسد و در سکانسهایی از فضاهایی تابستانی و بهاری رونمایی میکند، گویی برگرفته از بهشت برین است.
در فضای انسانی چند شخصیت وجود دارد که نقش معنایی و مفهومی بسیاری در درک مضمون فیلم ایفا میکنند. مردی که برای دسترسی به اتاق های دیگر در حال تعمیر مدارهای الکتریکی تلوزیون ها است و همانطور که پیشتر به آن اشاره شد نقش شخصیتی مهم در سر راس هرم را دارد. به بیانی دیگر میتوان در نظر داشت نقش خدا را در سناریوی فیلم دارد.
در مقابل آن شکارچی با یک اسلحه و اسب سیاه وجود دارد که گویی روح آدم ها را شکار میکند و آنها را شکنجه و عذاب میدهد. این شکارچی میتواند همان شیطان یا نمادی از آن باشد که بیشتر به سمت انسان های بیگناه میرود تا آنها را وسوسه و گاهی تسخیر کند. اگر غیر از این باشد بزور روح آن ها را میگیرد و به یک کلبه که شبیه برزخ است میبرد. برزخی که در پایان تمام شخصیتها و بازیگران در آن حضور دارند.
در طول فیلم قصهی آزار هرکدام از شخصیتها توسط شیطان و یا همان شکارچی نمایش داده میشود، از داستان زوج جوانی که سمبلی از آدم و هوا در باغ عدن هستند و با ضربه به تکه چوبی در جنگل که تلهایی شیطانی محسوب میشد به دام او میافتند و به نحوی بردهی شیطان میشوند تا عکاسی که همچون یک فرشته الهی برای خدا از تمامی صحنهها عکس میگیرد و دیگر بازیگران که یک به یک بزور در دام شیطان فرضی افتادند. از این جهت میتواند فرضی باشد که انسان قدرت تفکر، تخیل و انتخاب دارد، از این رو گاهی زندانی ذهن و افکار خود میشود.
از طرفی دیگر هر شخص که وارد کلبه میشود یک چیز با خود به همرا دارد یکی چمدانی پر از شمع که نور را به تاریکی وارد میکند، دیگری کتابی که لبخند و نوید بخش بهشت و روشنایی است.
همانطور که پیشتر به آن نیز اشاره شد مخاطب با صحنههایی شبیه به یک تئاتر در قرن ۱۷ و ۱۸ مواجه میشود که هر بخش شبیه به یک اثر نقاشی در دوران باروک است.
به عبارتی ورود نور در دل تاریکی از طرفی مخاطب را به یاد آثار نقاشانی چون کاراوجو، رامبرانت، ژاک لویی داوید و دیگر هنرمندان آن دوران میاندازد که در کار همهی آن ها ترکیب بندی، کمپوزیسیون، نور، تیرگی و روشنی، انسان و گاهی جدال میان آنها و حتی محوریت بیشتر آن ها پیروزی حق علیه باطل و پیروزی نور بر تاریکی است، یک اصل مشترک محسوب میشود.
در آثار نقاشی هنرمندان علاوه بر اقتباس از مضامین دینی، از یکدیگر، از نسخ ادبی، از اتفاقات سیاسی، فرهنگی و هنری، و در نهایت از ذهن خود نیز برای خلق تصویر جهنم و روز داوری الهام گرفته اند. بعضی از این قبیل تاثیرات درفیلم مدار موازی به خوبی دیده میشود.
در ادامه تاثیر گذاری نماد یین یانگ را مخاطب در این اثر هنری میبیند که اگر یکی از دیگری پیشی بگیرد تعادل بهم میریزد. در این بخش مخاطب با وسوسه های شیطانی که لباسها و جواهرات فاخر است مواجه میشود. درست وسوسهایی که بلاخره فاوست در رمان ولفانگ گوته به آن گرفتار شد و در نهایت فرشته محافظ و نجات دهنده او را از این مخمصه رهایی داد.
با این تفاوت که در مدار موازی همه مسیر صحیح را میدانند و از سر ترس شرایط را پذیرا شدهاند. علاوه بر این در شروع کتاب فاوست خواننده با اجرای یک نمایشنامه مواجه میشود که محوریت آن در خصوص خدا، سپاه فرشتگان( اسرافیل، جبرئیل و میکائیل)، سپس مفیستوفلس که در این نمایشنامه همان شیطان محسوب میشود است.
فضای پیش آمده با لباسهایی که بازیگران در صحنه هایی از فیلم بر تن دارند، همچنین جدال های بین بازیگران، تئاتر موجود در رمان فاوست را به تصویر میکشد.
در بخشهای پایانی در کلبه، شیطان از زیر دست خود طلب آب میکند و بعد از گرفتن لیوان آب آن را بر روی زمین میریزد، زیرا آب بیشتری میخواهد بازهم آن را بر روی زمین میریزد و این روند تا آنجا ادامه دارد که در آخر با اسلحه خودش توسط زیردستش کشته میشود و در پایان به نحوی همه از بند و برزخی که در آن گرفتار شده بودند رهایی پیدا میکنند.
وقتی یکی از دختران درِ کلبه را باز میکند به جای تاریکی که در طول فیلم، همه جای کلبه حتی بیرون از آن دیده میشد نور را میبیند و بعد از خارج شدن از آن گویی به بهشت برین میرود و یا بازگشتش به زندگی را بیانگر است. در این بخش کارگردان با سکانس ها بازی کردهاست در اول فیلم دختر با صورت بر روی برفها میافتد و در پایان بعد از رهایی از کلبه باز هم به همان سکانس باز میگردد.
در واقع کارگردان پایان فیلم را به نحوی باز گذاشته است برای اینکه مخاطب خود تصمیم بگیرد که چه در انتظار شخصیتهای فیلم است. آیا به بهشت میروند، به زندگی باز میگردند یا در برزخ خود گرفتار میمانند.
فیلم مدار موازی در ژانر درام اجتماعی در سال ۱۴۰۱ توسط پژمان واثقی ساخته شده و محصول کشور ایران است که علاقه مندان و مخاطبان میتوانند آن را در پلتفرم فیلیمو نگاه کنند.
از بازیگرانی که در این فیلم جنایی و درام به ایفای نقش پرداختهاند میتوان پژمان واثقی، علی ناصری، مهدی اسدی، مرضیه دهقان پور، مسعود حیدرخانی، هدیه سارمه، محمدرضا لوانی، هانیه رمضانی، مژده عنایتی و ویدا یاراحدی را نام برد. از دیگر عوامل این پروژه میتوان به مدیر تصویربرداری: پژمان واثقی، تصویربرداران: محمد ناصری و سعید همتیوند، مدیر تولید: حمیدرضا طالبی، طراحی گریم: الهه ابطحی، دستیار گریم: سعیده شیرمحمدی، طراح لباس: زهرا یعقوبی و میکس، مسترینگ، تدوین و اصلاح رنگ: پژمان واثقی اشاره کرد.