به گزارش تجسمی آنلاین، بیکن از مدرسه فرار کرد و متعاقباً در اواخر دهه ۱۹۲۰ و اوایل دهه ۳۰ در لندن، برلین و پاریس سرگردان شد و با حقوق و مشاغل گاه به گاه زندگی میکرد و از اجاره بها طفره میرفت. زمانی که در لندن بود، در مرکز صحنه بوهمی زندگی میکرد. او که در سوهو بود، زندگی لذتپرستانهای داشت. از اواسط دهه ۱۹۴۰ کار او با موفقیت انتقادی روبرو شد و شهرت او را تثبیت کرد. امروزه او به عنوان یکی از مهمترین نقاشان قرن بیستم شناخته میشود.
بیکن از طریق هیچ مسیر سنتی هنرمند نشد: به عنوان مثال، او در مدرسه هنر شرکت نکرد، یا در یک دوره کارآموزی معمولی خدمت نکرد. در اوایل زندگی حرفهای، او به عنوان طراح داخلی کار میکرد، اما پس از دیدن نمایشگاهی از پیکاسو در گالری پاریس پل روزنبرگ در اواخر دهه ۲۰، تصمیم گرفت این کار را رها کند و به نقاشی روی آورد. نمایشهای پیکاسو از بدن بهعنوان ساختارهای استخوانمانند و بیومورفیک «امکانات نقاشی» را برای بیکن آشکار کرد. او بعداً پیکاسو را به عنوان یک تأثیر کلیدی و نقطه مرجع پذیرفت. «من میل به انجام اشکال داشتم، مانند زمانی که در ابتدا سه فرم را در پایه مصلوب انجام دادم. آنها تحت تأثیر کارهای پیکاسو بودند که در پایان دهه بیست انجام شد. و من فکر میکنم یک منطقه کامل در آنجا وجود دارد که توسط پیکاسو پیشنهاد شدهاست، که به نوعی ناشناخته ماندهاست، شکلی ارگانیک که به تصویر انسان مربوط میشود، اما تحریف کامل آن است.»
هنگامی که سهگانه، سه مطالعه برای فیگورها در پایه یک صلیب ۱۹۴۴، برای اولین بار در پایان جنگ در سال ۱۹۴۵ به نمایش گذاشته شد، شهرت بیکن را تضمین کرد. کریس استفنز، رئیس نمایشها و سرپرست اصلی، هنر مدرن بریتانیا در تیت بریتانیا، این اثر را نقطه عطفی در تاریخ هنر بریتانیا خواند. این اثر یکی از شاهکارهای مجموعه تیت است… این اثری است که بلافاصله به عنوان یک واکنش وحشیانه صریح و وحشتناک بدبینانه به جنگ جهانی دوم تلقی شد. این نقاشی برای اولین بار در آوریل ۱۹۴۵ به نمایش گذاشته شد و اگرچه این دو ارتباط مستقیمی با هم نداشتند، اما این واقعیت که این نقاشی در ماه آشکار شدن اردوگاههای کار اجباری به جهانیان رونمایی شد، ناگزیر منجر به درک آن به عنوان بیانیهای از انسان شد.
بیکن پیشنهاد کرد که قصد داشته مصلوب بزرگتری را نقاشی کند که در زیر آن ظاهر میشود. این هنرمند در مصاحبهای در سال ۵۵ درباره این اثر گفت: «احساس مذهبی ندارم اما در عین حال میخواستم به صلیب کشیده شوم و این چهرهها را دور پایهاش بگذارم. و تنها دلیلی که من تا به حال از مصلوب شدن استفاده کردم این بود که آرماتوری بود که میتوانستم احساسات خاصی را روی آن آویزان کنم.»
نقاشی از شانهها و سر مردی که به نظر می رسد در حال فریاد زدن است. صورت او تا حدی ساییده شده است و یک مکعب بسیار رنگ پریده در اطراف شکل وجود دارد.