به گزارش تجسمی آنلاین, شاگال به عنوان یکی از پیشروان هنر مدرن، در سبکهای مختلف هنری ذوقآزمایی کرد و تقریباً در تمامی رشتههای تجسمی مانند نقاشی، تصویرگری کتاب، سرامیک، نقاشی روی شیشه، نقاشی بر روی دیوار، حکاکی روی فلزات، ترسیم، طراحی صحنه و لباس دست به خلق آثاری ماندگار زد.
وی با موفقیت توانست سبکهای هنری کوبیسم، نمادگرایی و فوویسم را با یکدیگر تلفیق کند و با تکیه بر رویاهای کودکی و افسانهپردازیهای ذهنی خود که همگی ریشه در زادگاهش داشتند، به سبکی کاملاً شخصی و منحصربفرد دست پیدا کند. جهان غیرمتعارفی که او آفرید آمیزهای از رنگهای روشن، حیوانات، گُل، انسانها، عشاق، پرندگان و ماهیان در حال نواختن ساز، چهره زن بالدار، علائم یهودی و مسیحی و ویولنی با بال فرشته بود.
مارک شاگال در ۷ ژوئیه ۱۸۸۷ در لیوزنا از توابع منطقه ویتبسک روسیه که امروزه یکی از منطقههای بلاروس است در خانواده پرجمعیت یهودی لیتوانیایی متولد شد. در آن زمان ویتبسک حدود ۶۶هزار نفر جمعیت داشت که حدود نیمی از آنها یهودی بودند. مارک که در آن زمان موشه نام داشت نخستین فرزند از ۹ فرزند والدینش بود.
پدرش کارگر و انباردار یکی از بازرگانان ماهی دودی بود و مادرش یک خواربارفروشی کوچک را اداره میکرد. با وجود آنکه پدرش به سختی کار میکرد اما درآمد ناچیزی داشت.
در روسیه آن زمان بچههای یهودی اجازه حضور و تحصیل در مدارس و دانشگاههای روسی را نداشتند. به همین خاطر شاگال تحصیلات ابتدایی را در مدرسه مذهبی یهودی گذراند و در آنجا عبری و کتاب مقدس را آموخت.
شاگال در سیزده سالگی با تلاش مادرش که ۵۰ روبل به مدیر مدرسه داد، به دبیرستان عمومی رفت. شاگال تا آن زمان هیچ نوع نقاشی و طراحی ندیده بود و هنگامی که یکی از همشاگردیهایش را مشغول نقاشی دید، حیرت کرد.
شاگال بعدها چنین گفت که در خانواده ما هیچ شکلی از هنر وجود نداشت و این مفهوم کاملاً با او بیگانه بود. در طول دوران مدرسه، شاگال به کپیبرداری و ترسیم روی آورد و این امر منجر به علاقه بسیار او به هنر نقاشی و تبدیل این هنر به حرفه او شد. البته این تصمیم باعث خشنودی والدین وی نشد.
میرچا الیاده دربارهٔ مارک شاگال میگوید: طبیعت شاگال در تصاویر و استعارهها و نمادهای باغ بهشت بسیار غنی و سرشار است. در واقع دوستی میان انسان و دنیای جانوری یک نشانه بهشت است- و شاگال دوست دارد این رابطه دوستی را با حضور خر در همه جا، در تصویر توضیح دهد.
میدانیم که تا قبل از هبوط [از بهشت]، انسان در صلح و آرامش با حیوانات به سر میبرد و زبان آنها را میدانست. فقط پس از بیرون رانده شدنش از باغ فردوس بود که آدم ابوالبشر، دشمن حیوانات شد و زبانشان را فراموش کرد؛ بنابراین میتوانیم بگوییم که «طبیعت» شاگال با خاطره و با حسرت و غم غربت برای باغ فردوس، دگرگون گشته و روشن و درخشان شدهاست.
زوج جاافتادهای که در نقاشیهای او مکرراً ظاهر میشوند، فرشتگانی که در اطراف روستاها در هوا معلق و شناورند هم تصاویر یا استعارههای بهشت است.