به گزارش تجسمی آنلاین، جنبش اکسپرسیونیسم انتزاعی نامی بود که رابرت کوتس منتقد آمریکایی برای اولین بار برای کارهای هنرمندانی اطلاق کرد که بین سالهای ۱۹۴۰-۱۹۵۰ در نیویورک آثاری ارائه کردند، از جمله جکسن پالاک و ویلم دِ کونینگ. این جنبش به سرعت بین هنرمندان طرفداران بسیاری پیدا کرد.
اغلب این هنرمندان آمریکایی بودند یا همزمان یا بعد از جنگ جهانی دوم از اروپا به آمریکا مهاجرت کرده بودند. این مکتب به «مکتب نیویورک» هم معروف است؛ اما بعد بین هنرمندان اروپایی به ویژه انگلستان و فرانسه مورد استقبال قرار گرفت.
از مشخصههای اصلی جنبش اکسپرسیونیسم انتزاعی یکی سادگی و دیگری تمایل به نوعی خودانگیختگی است که در آیینهای قبایل بَدَوی و تصاویری که خلق میکردند، وجود داشت.
هنرمندان این سبک اعتقاد داشتند، تصاویری که خلق میکنند باید به طور مثال مانند هنر خوشنویسی چینی یا روش خلق تصاویر بر روی شن که سرخپوستان آمریکایی برای مقاصد ماورائی خود میکشیدند، با جوششی ناگهانی، بدون تأمل و به یکباره انجام شود.
هنرمندان این سبک آرمانگرایانی بودند که اعتقاد داشتند هنرمند باید بیش از توجه به دنیای ملموس پیرامون خویش، به دنیای درون ذهن خود توجه کند و با تکیه بر هیجانات و احساسات نهفتهی درون خود، آثارش را خلق کنند.
در اکسپرسیونیسم انتزاعی هنرمندان از هر نوع ساختار در فرم و شکل دوری میکردند و تأکید داشتند که هنرمند باید تنها بر پایهی کنشهای آنی و حرکات بدناش که نمایانگر حسهای درونی او در آن لحظه است، تصاویرش را بیافریند.
هنرمندان این سبک بیش از هر چیز میخواستند تا خود را از قیدِ قیود و شیوههای سنتی در هنر رها کنند و با نفی تعاریف قدیمی از هنر، تعریف جدید از زیبایی و هنر ارائه دهند.
اکسپرسیونیسم انتزاعی تأکیدش بر بیسبکی و مواجهه بر مکاشفات شخصی هنرمند است. آنچه برای آنها در هنگام خلق اثر مهم است سفر هنرمند به دنیای درون و کنش او برای بیان احساسات و تفکراتش است، نه رسیدن به یک تصویر از پیش تعیین شده و هدفمند.
برخی از هنرمندان این سبک از عرفان شرق دور به ویژه آیین ذن تأثیر گرفته بودند و از شیوهی مراقبههای درونی برای رسیدن به حقیقتی والاتر برای خلق آثارشان نام میبردند.
از جملهی این هنرمندان مارک توبی اهل سیاتل آمریکا بود که از پیشتازان سبک اکسپرسیونیسم انتزاعی است؛ او زبان بیانی هنرش را «نوشتار سپید» نامید. همچنین برخی از هنرمندان این سبک ادعا داشتند که ایدههایشان را در سبک و شیوهی اجرا برای دستیابی به محصول نهایی، با بهره بردن از مفاهیمی که در اساطیر و کهن الگوهای اساطیری به آنها پرداخته شده بدست میآوردند.
در همین راستا منتقدین بسیاری آثار هنرمندان اکسپرسیونیستی انتزاعی را با تکیه بر روانشناسی یونگ که بر نقش تأثیر کهن الگوهای اساطیری در روان انسان می پرداخت، تحلیل کردهاند.
استفادهی بدون فکر و اندیشه از رنگ، دوری از اشکال و فرمهای شناخته شدهی هندسی، بیقیدی و آزادی در استفاده از خطوط و شکلهای نامنظم، ترکیب و کنار هم قرار دادن بافتهای متفاوت سطوح، رنگگذاری غلیظ و استفاده از رنگهای خالص، از ویژگیهای ساختاری تصاویر سبک اکسپرسیونیسم انتزاعی است.
فرمها و شکلهایی که هنرمندان این سبک خلق میکردند اغلب کاملاً انتزاعی و بدون بازنمایی واقعیت بود و در نقاشیها یا مجسمههایی که میآفریدند، ردپایی از شکلهای شناخته شده دیده نمیشد و اغلب میکوشیدند تا هرگونه ارجاع به جهان واقعیت را از آثارشان حذف کنند و اشکال و فرمها و رنگها را از معانیای که تداعی میکردند جدا سازند، در این آثار آنچه مهم است ذهن هنرمند است و تصاویر نو و بدیعی که از ذهن او سرچشمه میگیرد؛ اما در برخی از آثار هنرمندان این سبک به ویژه ویلم دِ کونینگ که به همراه جکسن پالاک از پیشگامان و هنرمندان برجستهی این سبک محسوب میشود، پیکرههای انسانی و اشکال و فرمهای آشنا نیز به چشم میخورد.
او اعتقاد داشت که: «حتی شکلهای انتزاعی هم باید به چیزی شبیه باشد.». او همچون دیگر هنرمندان این سبک، اثری را فیالبداهه خلق میکرد اما ساعات طولانی را صرف بازنگاری و بازاندیشی و آمادهسازی نهایی اثرش میکرد.
کار جکسن پالاک بیشتر مبتنی بر کنش هنرمند در لحظهی خلق اثر بود. او بومهای بزرگی بر کف زمین قرار میداد و خود بر روی بوم و اطراف آن حرکت میکرد و بر این بومها با حرکات و پیچ و تابهایی که به دست و بدنش میداد، رنگ را از قوطی یا به کمک یک چوب و یا هر وسیلهی دیگری بر بوم میریخت. در واقع انگار نمایشی آیینی اجرا میکرد.
ریختن رنگ بر سطح بوم، ترکاندن کیسهی رنگ بر دیوار و حرکت دادن چرخهای رنگی دوچرخه بر روی بوم و غلتزدن بدنهای آغشته به رنگ بر سطح سفید و غیره، همه از شیوههایی است که هنرمندان سبک اکسپرسیونیسم انتزاعی در پیروی از پالاک ابداع کردند و آثارشان را به این شیوه خلق کردند.
مؤلفهی اصلی سبک اکسپرسیونیم انتزاعی حسی است که به بیننده منتقل میکند. هنرمند میخواهد تا مخاطب در مواجهه با این آثار همچنان که با احساسات و هیجانات درونی او روبهرو میشود با احساسهای خود نیز درگیر شود.
احساسات و تفکراتی نظیر ترس، اضطراب، سنگینی، افسردگی، رهایی، سقوط، آزادی، اندوه و غیره، حسهایی هستند که اغلب در مخاطب این نوع آثار براگیخته میشوند.
از جمله هنرمندان مطرح این جنبش هنری آرشیل گورکی۶، جکسن پالاک، ویلم دِ کونینگ، رابرت ماذروِل۷، مارک روتکو۸، بارنت نیومن۹ و فرانز کلاین۱۰ را، می توان نام برد.
منوچهر یکتایی و بهجت صدر نقاشان مطرح ایرانی نیز در این سبک آثاری ارائه کردهاند.