تجسمیآنلاین: شروین کندری: نمایشگاه ماهدوم رویکردی متفاوت با نمایش 24 اثر از هنرمندان معاصر به ترتیب: فیروزهاخلاقی، اکرمافضلی، سیروسآقاخانی، کامبیزبرنجی، مهدیحسینی، احمدخلیلیفرد، منصورخیرخواه، داریوشفرددهکردی، فاطمهدیواندری، بهمنزارعیان، الیاسستاری، بهزادشیشهگران، کیوانعسگری، سیدمحمدفدوی، محمدهادیفدوی، مهردادفلاحی، محمدرضافیروزهایی، نیلوفرقادرینژاد، مرتضیگودرزی، پژمانمتقیان، مهدیمحبعلی، محمدمحمدزاده تیتکانلو، محمدمعمارزاده و جوادنوبهار را به نمایش درآورد.
آنچه توجه مخاطب را به دیدن از این نمایشگاه جلب کردهبود، جمع آوری این حجم از تمایزات بصری در راستای یک نمایشگاه و ایدهایی واحد بودهاست. رخداد هنری با عنوان ماهدوم به کوشش محمدعلی سعیدی گردآوری شد، همچنین در استیتمنت این نمایشگاه به قلم مدیر گالری لاله محمدعلیسعیدی آمدهاست: نقاشی ایران در دهههای 20 تا 50 ه.ش پا به عرصهی جدیدی گذاشت، که دراین راه به دستاوردهای متفاوتی نسبت به سنتهای گذشته دست یافت. این موج نو بیشتر در جهت شناخت نوینی در تکنیک و اجرا بود که بعدها این حرکت هنری، هنر نوگرا خوانده شد. معضل اصلی نوگرایی در نقاشی ایران در سه دهه اول قرن چهاردهم ه.ش نادیدهگرفتن ضرورتهای اجتماعی و زیبا شناختی آن دوران بود. در نقاشی مدرن همیشه اشتیاق اصلی معطوف به ساختن چیزهایی بودکه چشمانداز جدیدی از جهانرا عرضهکنند. شواهد بسیار نشان میدهد که انگیزههای ابداع و کسب نوعی هویت، محور تجربیات برخی از هنرمندان نوپرداز ایرانی را تشکیلمیدهد. در این نوع گرایشها، عناصر بارز هنر ایران با تجربیات هنر امروز بههم آمیخته گشته و تلاش شده تا همان هم نهادیای را که در دورههای گذشته بین پدیدههای ملی و بیگانه حاصل میشده بهصورت دیگر در دوران معاصر پدیدآورد. این مساله، یعنی کسب هویتی مستقل، درمورد تلاشهای مستقل...
نمایشگاه ماهدوم منتخبی از آثار هنرمندان معاصر است کهگویای تلاش و واکاوی جمعی از هنرمندان نوگرای ایران است.
در اختتامیه این نمایشگاه جلسه نقد و بررسی رویدادهنری ماهدوم باحضور مرتضیگودرزیدیباج و کیوان عسگری برگزار شد که در ادامه به آن پرداخته شدهاست.
مرتضیگودرزیدیباج: بیش از اینکه جلسه تشکیل شود، طی گفتگویی جهت هماهنگی در گفتار به این فکر کردیم چه بهگوییم، جون مخاطبین دو دستههستند؛ دسته اول پیشکسوتاناند، همانطور که ارادتمند آنها هستیم از تجربیاتشان که در طی سالها بدست آوردند و هرکدام سبک و سیاق مختص خود را دارند نیز بهرهمند خواهیم شد. دستهی دوم که شامل هنرمندان جوان میشود، ناگفته نماند که محیط شکلگیری جوانهای امروز در هنر کمی متفاوت با 3 الی 4 دهه اخیر است. درواقع امروز اگر جوانی بتواند نمایشگاه بگذارد دیگر انتقاد پذیر نیست و به دیدهی من این یکی از بزرگترین معضلات ما در همهی هنرها نه فقط جامعه تجسمی، است. با این حال نمیشود معدل خوبی که در این نمایشگاه روی دیوار آمده منحای من را نادیده گرفت.
قرار بر این شد که در این جلسه راجع به چند مسئله بحث شود. به اعتقاد من این مسائلی که قرار بر عنوان کردنشان است مهتر از نقدی استکه صرفا بر روی یک اثر صورت میگیرد. بر این باور هستم که هنوز به آن درجه نرسیدهایم تا به یک منتقد اجازهدهیم در خصوص اثرمان صحبت کند، مگر آنی که از قبل از او تضمین گرفتهباشیم که جز تحصین و تکریم چیز دیگری از ما نمیگوید و باز هم این به خودی خود یک آسیب بزرگ محسوب میشود که بر جامعه هنری ایران وارداست. در این روزگار آنطورکه باید به نقد توجه نمیشود و افراد کمتر نیاز به نقد و تحلیل را میبینند. در قسمت بعدی مطلبی را که عرض میکنم با تحقیق و جامعه آماری است که مطالعه جامعه بسیار کم شدهاست، متاسفانه در دورهی معاصر با آمار کمترین مطاله در جامعه تجسمی مواجه هستیم و در مقابل آن خوب گوش نمیدهیم و خوب نقد نمیپذیریم.
یک سوال بزرگ مطرح است که مساله بزرگ جامعه تجسمی چیست؟ و سوال دومی که در اینجا مطرح است با توجه به شرایطی که با آن مواجه هستیم تا چه اندازه حوزه اقتصادی هنر ما توانستهاست بر خلاقیتهای هنری، ارائه آثار، گسترش آموزش و بر مسائل دیگری که با جامعه نقاشان مرتبط است تاثیر مثبت و یا منفی بگذارد؟
برای مثال 30 سال پیش هر هنرمندی که کار میگذاشت و آن را میفروخت یک اتفاق ننگین به شمار میرفت. مقالاتی در مجلات هست که در اوایل انقلاب هرهنرمندی کارش را ارائه میداد و میفروخت ننگ بود. امروزه اگر هنرمند نتواند کارش را بفروشد یک احساس کمبود میکند. چه اتفاقی افتادهاست؟ پیداست اقتصاد، حوزهایی که ربطی به هنر ندارد بر آن فشار میآورد. یعنی امروز اگر شخصی در نمایشگاه همهی آثارش را بفروش برساند میگویند موفق بود. بیاد دارم سالها پیش یکی از منتقدین، نمایشگاه و آثار یکی از هنرمندان را با مطلبی که در این گالری، این هنرمند، تمامی آثارش را برای فروش گذاشت مورد انتقاد قرارداد. درحالیکه امروز اگر کار فروختهنشود مساله داریم.
جامعه هنر دستمایه تغییراتی شدهاست و بحث کلی این است که شخص به عنوان یک هنرمند چه رفتاری داشته باشد که در این راه گم نشود. برای هنرمندان بخصوص جوانترها چون پیشکسوتان به این مرحله دست پیدا کردهاند این است که چگونه به یک امضا هنری، تاچ شخصی برسند. یعنی بدون اینکه امضای آقای معمار زاده را زیر کار ایشان ببینیم متوجه شویم که این اثر برای ایشان است. این سوال بزرگی برای بیشتر جوانهای هنرمند امروز است که چگونه به این مرحله دست پیداکنیم؟ در واقع تابلوی من به یک شناسنامه برای معرفی من تبدیل شود؟
کیوانعسگری: در ابتدا راجع به سوالی که توسط یکی از دوستان مطرح شد، نظر خودم راجع به کارم در نمایشگاه چه است؟ باید بگم نظر مثبتی نسبت به اثر خودم ندارم به این خاطرکه تعدادی از آثارم در نقاشی محصول یک مهارت در نقاشی است بخاطر یک تکرار و نگرش از پیش تعیین شدن است و موارد خیلی اندکی برای من پیش آمده که کار هنری به عنوان یک موقعیت برای دیدن خودم شکلگرفتهاست. زمانیکه تمنای اینرا داشتم برای دانستن مثلا در ذهن این آدمی که در حال رفت و آمد است و میخندد، حرف میزند و تصمیم میگیرد شاید اراده میکند و احساس میکند چه میگذرد؟ زمانیهم بود که تمنای این را داشتهباشم که از وجود خودم و اول شخص خودم خارج شوم، از یک زاویه و بعد دیگری به خودم نگاه کنم. این زاویه سرشار از پرسش در مورد خودم بود، در مورد اینکه چه هستم و چه میخواهم انجام دهم. زندگی، هستی، وجود و حضور من چه نقشی دارد. در آنجا متوجه فرق اتفاق پیش رویم شدم. من شروع به آشنایی زدایی کردن خواهم کرد وخیلی طبیعی استکه ما بر اثر تمرین و کار و ممارست در یک مسیر، یک ساختار خیلی مشخص و از پیش تعیین شدهایی را داشته باشیم. گاهی هم پیش میآید که آدمی احساس فارق از سود وزیان بودن را میکند، یعنی نه دیگه برایش مهم است که کارش مورد تقاضا قرار گیرد و یا خوشایند شخصی باشد یا نه. بلکه بر مبنای یک پرسش پیش میرود، من این تجربه را در دورهایی از زندگی داشتم، حدودا 9 ماه زمان برد و مثل دورهی باز زایش بود و این حس به من دست داد که تنها پناهی که به خود و وجود من نزدیک ترهست، هنر و کاری که انجام میدهم است. بسیار عجیب بود که در آن دوران شدیدا کشش به سمت مطالعه پیداکردم و در کنار مطالعهایی که داشتم شروع به کار کردم، آنچیزی که جنبه و جلوهایی از پدیدار شناسی است که حدود صد سال است توسط فلاسفه معاصر و متاخر راجع بهش صحبت شدهاست، به این پی بردم من نوعی وقتی خودم را به دست ناشناختهها، نمیدانمها و فارق بودن از سود و زیانی که مولوی هم از آن صحبت کردهاست، میسپارم مجالی برای خود ایجاد خواهمکرد که پدیدهایی آشکار شود. این پدیده مختص من است و پیام دارد که اگر من دچار توهم و تخیل نباشم، این پدیدهایست برای خلق آثار. میتوان با این دید به موضوع نگریست که هنرمند با چه پرسشی آغازگر کار خود بود و با چه پرسشی آنرا انجام و سپس با چه پرسشی آن اثر را به اتمام رساند. چون از نگاه من ارزش پرسشها از پاسخها خیلی بیشتر است.
محمدعلیسعیدی: پرسش دارم راجع به نسلهای نقاشان معاصر ایران، نسل یک، دو، سه، چهار و ... که نمیدانیم ما نسل چندم هستیم. نسل یک بلاخره از یک جا شروع میکند و میگوید من از این موتیفها تاثیر گرفتم وشروع کردم. به عنوان نقاش نوگرا و معاصر نسل یک، دو سه و الی آخر منبع الهامشان کجاست؟ و اینکه تاثیر گرفتن از معاصرین روند درستی است یا غلط؟ فرم یا دست خط از کجا نشات بگیرد درست محسوب میشود و از کجا غلط؟
مرتضیگودرزیدیباج: به اعتقاد من آنچه در تاریخ معاصر اتفاق افتاد، به اندازهی پهنای شعار تمدنی که ما میدهیم نیفتادهاست. بدون تردید وقتی سخن از نسل اول یعنی دانش آموختگان ما در دهه 30 و 40 بهمیان میآید، بلافاصله ذهنمان به سمت و سوی نهضت سقاخانه و این نهضت براساس روال طبیعی است که هر هنرمند در جامعه خودش انجام میدهد، انجام شد. یعنی به اطراف خود نگاه کردند و آنچه که دور خودشان میدیدند که
موتیفهای حاضر و آماده بود، نقشمایهها، بعضا سوژههای آبسترکت شده و روایت شده و برای رسیدن به مفاهیمی که از آنها موتیف خارج میشود استفادهکردند. یادتان باشد این تهرانی که ازش صحبت میشود مربوط به 60سال پیش استکه کل جمعیت آن شاید 300 الی 400 هزار نفر بیشتر نبودو اصلا گالری هم وجود نداشت. یک مرکز آموزشی سنتی وجود داشت که بعدها تبدیل به یک مدرسه عالی و سپس یک دانشکده شد و همه همدیگر را میشناختند. شاید کل جامعه نقاشان تعدادشان به 20 نفر هم نمیرسید. امروزه در تهران حدودا 300 گالری درحال فعالیت است. حدودا 1200 نمایشگاه در ماه در گالری های تهران افتتاح میشود، عدد فوقالعاده بالاست در سال 85 ،86 یک حرکتی انجام دادیم با عنوان 30 نمایشگاه 1 نمایش و این اتفاق برای یک تحقیق بود که نتیجهی آن بر این شد که هیچ فردی در یک ماه نمیتواند تمام نمایشگاههای تهران را بازدید کند. یک سوال و یک ابهام با خود به همراه دارد که اگر اینچنین است منِ هنرمند باخود چه ادعا دارم که هنرمند معاصر هستم، چه خبر دارم از وضعیت دور و برم؟
امروزه آنقدر گستردگی و بهم ریختگی دادهها داریم، آنچهکه در نهایت حاصل دست هنرمند است آنقدر کارکتر و شخصیت خاصی ندارد. امروزه ما دادههایمان فراوان ولی عمق آن کم است، شخصیت در موتیفهایی که من به عنوان یک هنرمند جوان در آثارم از آن ها میخواهم استفاده کنم به شدت کم است.
از نگاه آسیبشناسی به یک هنرمند اگر بخواهیم به موضوع نگاه کنیم و زمانیکه یک هنرمند کار میکشد و در حال شکلگیری درست هست کارهایش خریداری میشود، بعد بورسیه تحصیلی میگیرد این لطف به یک هنرمند نیست بلکه باعث توقف او میشود.
برخی از هنرمندان هستند که جرات تغییر در کارشان را ندارند چون ترس از این دارند که با تغییر دیگر شناخته نشوند. هنرمند باید فرزند زمانهی خود باشد و دائم به سمت جلو پیش رود و در گذشته نباشد، تکرار مکررات در خلق آثار توسط هنرمندان اشتباه است. این یک الگویی بدی است که به دانشجویان آموزش و انتقال داده میشود.
نمایشگاه ماه دوم از تاریخ 30 اردیبهشت 1401 تا10 خرداد 1401 در گالری لاله به آدرس: خیابان دکتر فاطمی، ضلع شمالی پارک لاله، جنب هتل لاله، روبروی پارکینگ طبقاتی لاله برگزار شده است.