نشست انتخاب آثار یازدهمین دوسالانه ملی سرامیک ایران با حضور هیربد همتآزاد دبیر دوسالانه، کوروش آریش دبیر اجرایی و هیات انتخاب آثار شامل بهزاد اژدری، نفیسه خلج، بیتا فیاضی، مجتبی قربانی شاهکوچکی، مجید ضیایی و محمود محرومی، در مرحله اول برگزار شد.
بعد از بررسی آثار رسیده به دبیرخانه از روی عکس آثار، هیات انتخاب تعداد 172 اثر از 139 هنرمند را برای انتخاب برگزیدند تا برای نهایی شدن حضور در دوسالانه از روی اصل آثار نفرات نهایی و آثار راهیافته را معرفی کنند. بدیهی است که انتخاب شدن در این مرحله به منزله شرکت در نمایشگاه دوسالانه نیست و حضور در نمایشگاه منوط به تایید اصل اثر خواهد بود.
در ادامه گزارشی از این نشست را میخوانید:
این روزها نسیم صبحگاهی دلنشینی از فراز تهران عبور میکند. هرچند عبور و مرور در میان شلوغیها شهر، با خوفورجای آغشته به کرونا، یکی میشود؛ اما آهنگ تند رسیدن به پاییز، حالمان را کمی خوش میکند. شاخه درختان در ترنم باد پاییزی میرقصند و برگ به پای آدمیان میریزند. در چنین حال و هوایی دیدن هنر میچسبد. اصلاً پاییز و مهرماه، رابطهای دیرینه با هنر دارند. حال دلچسبتر است هنر بخشی از زندگی پاییزه شود و در میان حرفهای تلخ و شیرین، حرف از هنر باشد و دفاع از هنر. یک جدال بیامان بر سر اینکه چه هنر است و چه هنر نیست.
اتاق بزرگ، تاریکخانهای میشود و مأمنی برای تماشا کردن، چشمها خیره به پرده سفید و آرامشی میان سکوت و زمزمه. چشمها میچرخند و یک به یک تصاویر را نظاره میکند. تصاویری که نه هویت مؤلفی بر پیشانینوشت خود دارند و نه نشانی از خالقانشان. مجسمهها و حجمهایی سرامیکی، بیحرکت و ایستا در زمینه سفید، قرار است بخشی از گزینشهای آینده باشند. این مروری اجمالی است از آنچه به دبیرخانه یازدهمین دوسالانه ملی سرامیک ایران ارسال شده است. یک دستگرمی پیش از شروع بازی، بازی قضاوت.
داوران تکیه داده بر صندلیها، فرو رفته در خویشتن، آرام و معصومانه، به صفحه سفید مینگرند و هر از گاهی برگهای سفید را سیاه میکنند. هیجانی در میان نیست. تجربه نخستم در یک جلسه داوری آثار تجسمی، آن هم با دیدن و تماشا کردن عکسها، قرار است هیجانانگیز باشد؛ اما این سکوت کمی مردّدم میکند. نکند به طرفهالعینی همه چیز تمام شود و حضار درون این تاریکخانه به صرف روشنایی درونی بگویند فلان اثر و بهمان اثر و تمام. دو ساعت تماشای مداوم عکسها و یک آنتراکت کوتاه به صرف نوشیدنی گرم و چند قاچ هندوانه. سکوت شکسته میشود. حالا داوران کمی حرف میزنند که چگونه با آثار مواجه شوند و نگرششان به زیباییهای پیش رو چیست. هرکسی از ظن خود سخن میگوید و دفاعیهای دارد. واژگان که بر اتاق حاکم میشود، حیاتی تازه به کالبد امر داوری دمیده میشود.
بهزاد اژدری، مجتبی قربانی شاهکوچکی، مجید ضیایی، بیتا فیاضی، نفیسه خلج و محمود محرومی، تنفسی تجربه میکنند. خیالم آن است داوری و قضاوت قرار است به همین سادگی یک ساعت عکس دیدن باشد. حالا که همه مروری کردهاند و آثار از برابر دیدگانشان گذشته است، دیگر باکی نیست انگشت بگذارند بر این و آن و آنها را حذف کنند. چه خیالات سادهانگارانهای. یکی گفته بود ساعت دو یا سه همه چیز تمام میشود. کسی پیشبینی نکرده بود عقربههای ساعت چون در آستانه فردا آیند، ما هم رهسپار خانه میشویم. تنفس داوران در بالکن عریض و طویل که تمام میشود، تازه ماراتن آغاز میشود. اولین شرکتکننده و نام و نشانش. حال عیان میشود هر شیء زیبایی که دیدیدم، از آنِ چه کسی است. با انبوهی از اطلاعات روبهرو میشویم. از اینکه شرکتکننده چند ساله است و اهل کجاست یا آنکه چرخ روزگار به کدامین سو چرخیده که او سرامیست شده است. عدهای آشنایند و عدهای در حجاب ناآشنایی مستور.
از همان اول شروع میشود. عدهای با بیان "هستم" به رفتن اثر سرامیکی به نیاوران موافقت میکنند و عدهای با بیان "نیستم" رأی به نرفتن میدهند. آنکه میماند در سامانه طراحیشده با رنگ سبز رستگار میشود و آنکه چهار رأی در جیبش ندارد، مزین به رنگ سرخ میشود. همهچیز در یک تضاد عجیب پیچیده میشود. مثل همان تضادی که سرامیک درون خود دارد. هم از دل تاریخ میآید و هم دلبسته جهان مدرن است. هم میل به آن دارد که ابزار دست انسان باشد و هم گرایشی عجیب به غیرکاربردی بودن دارد. هم زمخت است و هم ظریف. هم یکه و یکتاست و هم چندگانه و مجزا از خویش. اصلاً محل جدال است. با هر چیزی رفیق میشود و شاید از خودش هم دور شود. مثل بسیاری از آثاری که ابزارش سرامیک بود و مفهومش پرفورمنس یا موسیقی. انگار مقصود با ماده سرامیک به دست میآمده و اما بودند آثاری که اساساً مفهومشان سرامیک بود. قصدشان آن بود سرامیک را سرامیک جلوه دهند.
پروفایل به پروفایل پیش میروند. یکی میگوید این کار تکراری است و ناگهان داوری اعتراض میکند که تکرار ملاک خوبی برای رد نیست. میگوید باید دید در این تکرار شکست فرم و محتوایی در کار است یا خیر. جدال هنر در برابر هنر شکل میگیرد. نظرگاههای متفاوت جلوه میکند و انگار بر سر یک چیز نمیشود توافق کلی داشت؛ مگر یک چیز و آن هم گرایش به صنایعدستی. انگار با این یکی کنار نمیآیند؛ حتی اگر به چشم مخاطب عادی زیبا جلوه کند. میگویند دوسالانه سرامیک است و محل تجمیع تخصصها. میگویند اثر هنری باید برآمده از درون هنرمند باشد نه تکثیر مکررات هر روزه. بشقاب به صرف بشقاب بودنش مهم نیست، مهم پیامی است که حمل میکند.
جدالها هم بر سر پیامهاست. داوری برمیخیزد و در میان مخالفت جمع تفسیر پیام میکند. دو رأی برمیگردد و اثر امید به ماندن پیدا میکند یا برعکس. شاید یکی بگوید پیامی با چنین مؤلفههای در این اثر مضمحل شده است. مثلاً بحث تجاوز و زنانگی که در میان آثار بهکرات دیده میشد؛ اما فرم اجرایی محل جدال میشد. اینکه چنین ترکیبی چقدر میتواند حامل پیام مدنظر باشد. چه آثاری که در کشاکشی 15 دقیقهای قرار میگرفتند. در نظر داشته باشید بیش از 700 اثر پیش روی داوران بود که خیال تعطیلی ماجرا هم ندارد. با اینکه قرار است جلسه داوری دو روز طول بکشد، اختلاف بر سر یک اثر بالا میگیرد. کار به پیام میرسد. از عکس گرفته شده ایراد میگیرند. بود و نبود اثر در دوسالانه به خطر میافتد و با اینحال مکثی صورت میگیرد. یکی از داوران میگوید استیتمنت را بخوانیم. خدا به داد آن کسی برسد که متن درست و درمانی ننوشته باشد. امیدهایش بدون آنکه بداند ناامید میشود. جدالی میشود که چرا یک هنرمند برای پرزنت اثرش فاقد سلیقه است. دیدگاهها جنجالی میشود. قصد ندارم اسم داوری را بیاورم؛ اختلافنظرهایی در جریان است. در نهایت بر این موضوع تکیه میکنند که هنرمند باید برای اثرش ارزش قائل شود. عکس خوب تهیه کند و برای آنچه ساخته، استیتمنت خواندنی تهیه کند.
داوری که حافظه تاریخی قوی دارد میگوید این هنرمند در فلان دوسالانه بوده و تکنیک و دیدگاه خوبی دارد. گاهی اوقات هم وجه خود هنرمند متبلور میشود. اثر به چشم داوران جذاب نمیآید؛ اما کسی میگوید این اشاره به خود او دارد. به هر حال برچسب دوسالانه هم خودکاوی است. بسیاری از هنرمندان نگاهشان به خود است و این خود در تجربه شخصیشان خلاصه شده. مثلاً کسی از تجربه بیماری سختش استفاده کرده و دیگری از مواجه با امری سخت. حالا داوران در مقام کارآگاهان در اثر جدی میشوند. اینکه استعاره شکل گرفته به چه میزان کارکرد دارد.
نزاع بر سر رزومه هم از آن نزاعهاست. برخی معتقدند دوسالانه وجه تخصصی دارد و باید حاضرین نهایی با نوعی خودآگاهی اثرشان به نمایش درآید. اینکه بداند تکنیک چیست و اثرش به چه نحوی تولید شده است یا فُرم انتخابی منبعث از کجاست. گروه مذکور با تأکید بر اینکه هنر ناشی از ناخودآگاه ارزشمند است، محل عرضه چنین آثاری را جایی جز دوسالانه میدانند؛ اما گروه مخالف چنین نظری ندارند. میگویند اگر عنوان هنرمندی را برای فرد بپذیریم، رزومه و سابقه دیگر معنایی ندارد. یکی از ماراتنهای روز داوری. در یک مورد نزدیک به 30 دقیقه و من به ساعتم نگاه میکنم. به نظر نمیرسد پایانی در کار باشد. ساعت از عدد 9 گذشته است و داوران دوبار تصاویر را مرور کردهاند. برخی از پذیرفتهشدگان ابتدایی به عرصه مردودین تبعید میشوند و برخی مردودین از قید تحذیف رها میشوند. مرور چندباره شانس و اقبالها را دگرگون میکند. حتی اثری که با دفاع جانانه حفظ شده بود با یک تلنگر ساده مردود میشود.
ساعت در آستانه یازده است. فهرستی از برخی آثار تهیه میشود. قرار میشود فردا بهصورت فیزیکی دیده شود. میگویند با عکس نمیشود قضاوت کرد. میگویند ابعاد اثر در تصویر قابلتشخیص نیست و برایشان ابعاد مهم است. اینکه تکنیک استفاده شده در چه ابعادی رخ داده یک امتیاز محسوب میشود. آثار مینیاتوری در این میان شانس اندکی مییابند مگر آنکه در چیدمان خلاقیت به خرج داده باشند. باید هر هنرمند برای خودش یک کیوریتور باشد. بداند چگونه اثرش را بچیند و برای عکاسی مهیا کند. هر هنرمند باید نویسنده خوبی هم باشد، باید با واژهها بازی کند و متنی بنویسد که بخشی از احساس اثرش را انتقال دهد. اینها ملاکی است برای پیروزی. امتیازهایی که هست و باید استفاده کرد.
پایان جلسه نزدیک میشود و اثری از خستگی در داوران نیست. هنوز بحث بر سر اتفاقات صبح هم جاری و ساری است. حتی شوخیها و بذلهگوییها کار میکند. بماند که چه ردوبدل شده؛ اما وضعیت پرانرژی جذاب بود. حال دلم میخواهد در جلسه داوری نهایی هم باشم، آنجا که قرار است هنرمند قهرمان را تعیین کنند و بحثها جدیتر میشود. تا آبان چیزی باقی نمانده و ساعت سرامیکی عقربههایش شتاب گرفته است.