تجسمیآنلاین: ادیسه لطفی: "امپرسیونیسم" نام جنبشی در نقاشی بود که در دهه های آخر سده نوزدهم در فرانسه شکل گرفت. امپرسیونیست ها طبیعت گرا بودند و نور آنی را در نقاشی های خود به تصویر می کشیدند. توجه آنها به رنگ و نور بود. آنها از رنگ های خالص توسط ضربات کوچک و کوتاه قلم مو استفاده می کردند و این گونه رنگ های جدیدی را به بیننده القا می کردند و نقاشی هایشان درخشان و پر از نور بود. آنها خود را در فضای باز قرار می دادند و از اتفاقات روزمره در ساعاتی از روز که نور را می توانستند متبلور کنند یک اتود می زدند و بعد از آن با رنگ های خالص به نقاشی هایشان می پرداختند.
اتودهای زده شده توسط آنان با رنگ و قلم مو بود. آنها از لکه های رنگی کوچک و روشن بر سطح بوم استفاده می کردند و از خط دور در تابلوهایشان خبری نبود. نقاشان امپرسیونیست شباهت زیادی بهم نداشتند و نقاشی هایشان نسبت بهم کاملا متفاوت بود.
آنها در اتودهایی که با قلم مو و رنگ زده بودند نور آنی را نگه می داشتند و در زمان کار بر روی نقاشی هایشان به آن بیشتر از هر جنبه ای می پرداختند. در واقع نور آنی را به تصویر می کشیدند.
آنها قواعد و اصول کلاسیک نقاشی را بهم ریخته بودند و به هیچ عنوان اصول نقاشی کلاسیک را رعایت نمی کردند.
جنبش امپرسیونیسم در نمایشگاه نقاشی شکل گرفت که در دهه هفتاد سده نوزدهم توسط گروهی از نقاشان جوان مانند مانه- مونه- رنوار- پیسارو- دگا و ... برگزار شد.
در ابتدای شروع این جنبش به دلیل رعایت نکردن اصول نقاشی کلاسیک جنبش امپرسیون به شدت مورد انتقاد واقع شد. آنها در ابتدا مورد توجه قرار نگرفتند.
نقاشان امپرسیونیست خود به تنهایی به کشف و شهود در نقاشی می پرداختند و نقاشی را مجددا کشف می کردند. آنها شباهت زیادی بهم نداشتند. هر کدام به طور جداگانه نقاشی های خود را بررسی می کردند . نقاشی خود را کشف می کردند و هر کدام راه خود را می رفتند. این کشف دنیا توسط آنان به انقلاب صنعتی ربط پیدا می کرد. به نوعی گونه ای اعتراض بود به این اتفاق جهانی. آنها جمیعا یک حس را تجربه می کردند.
امپرسیونیست ها نسبت به قواعد و سنت های شکل گرفته و اصول نقاشی کلاسیک عکس العمل نشان دادند و با توجه به روشی که برای خود در نقاشی اتخاذ کرده بودند هر کدام حرف خود را زدند. آنها کاشف نور شده بودند و طبیعت گرا نیز بودند.
این جنبش نخستین جنبش مدرن محسوب می شود. به کمپوزیسیون چندان اهمیتی نمی دادند. در ابتدا یک کادر را در نظر می گرفتند و در آن کادر با رنگ و قلم مو اتود می زدند و سپس تبلور نور را در آن کادر به تصویر می کشیدند. کادر در نظر گرفته شده ممکن بود از لحاظ کمپوزیسیون قوی نباشد. کارهای بسیار متفاوت از نقاشان متفاوت که در عین حال ربط زیادی بهم پیدا نمی کردند.
امپرسیونیست ها بر این باور بودند که رنگ هر شیئ در نقاشی هایشان در اثر رنگ های مجاور آن شیئ بوجود می آید. و همچنین سایه ها در کارهایشان خاکستری یا تیره نیست. بلکه آنها نیز در اثر رنگ های مجاور سایه ها بصورت سایه به نظر می آیند. و اینکه سایه هر شیئ همان رنگ مکمل آن شیئ است.
نقاشی های امپرسیونیست ها از نزدیک کاملا نامفهوم هستند. آنها باید از فاصله مشخصی دیده شوند تا قابل فهم باشند. در واقع امپرسیونیست ها ارتباطی بین سطوح ناپیوسته ایجاد می کردند. درست است که در کارهای امپرسیونیست ها رنگ- نور و حرکت از مشخصه مهم کلیه نقاشی های آنهاست اما علیرغم توافق هایشان هر کدام از آنها مسیر خود را در نقاشی هایشان طی کردند.
امپرسیونیست ها لحظه ها را نقاشی می کردند. در واقع نقاشی های آنها همان برداشت آنی احساساتشان از منظره یا طبیعت و یا سوژه نقاشیشان بود. از نگاه آنها دنیا یک قالب ثابت نداشت. بلکه دنیا در هر نگاهی دوباره کشف می شد. آنها دنیا را متنوع می یافتند.
کلود مونه
نقاشی های "کلود مونه" پر از رنگ های خالص است. و از رنگ های درخشان و خالص به طور مستقیم توسط ضربات قلم مو استفاده کرده است. او از پالت رنگی که رنگ ها روابط رنگی خودشان را دارند کمتر استفاده کرده و یا اصلا استفاده نکرده. کمپوزیسیون در کارهای این نقاش تقریبا ضعیف است. استفاده او از اشکال بزرگ- متوسط- کوچک و اکسنت در سطح ابتدایی است. او نقاش منظره و طبیعت بوده . چرخش چشم در کارهای او زیاد است و این از محاسن کارهای این نقاش می باشد. او نور را در کارهایش نشان می دهد. نور در کارهای او در کل کار می چرخد و این از مشخصات کارهای امپرسیونیست هاست. او نور را در حین عمل نقاشی نگه می دارد و همین نور است که کارهایش را زیبا می کند. با اینکه در کارهای او نور و چرخش آن حرف اول را می زند سایه های زیادی در کارهایش دیده نمی شود. کارهای او پر از لکه های نور هستند. اما این لکه ها توسط رنگ های خالص گذاشته شده اند. او با کنار هم قرار دادن رنگ های خالص و درخشان نور را در کارهایش متبلور می سازد. و کارهای او همگی از درخشش خاصی برخوردار هستند. نقاشی های این نقاش بیشتر از منظره های زیبا و طبیعت است. در عین حال او از مناظر و سوژه های عادی نیز نقاشی کرده است.
ما وقتی به تابلوهای نقاشی"کلود مونه" نگاه می کنیم سوژه ها و مناظر بسیار زیبا می بینیم. او در زمان هایی از روز نقاشی کرده است که نور بتواند زیباتر در تابلوهایش جلوه کند. او مناظر پر از رنگ را برای نقاشی هایش انتخاب کرده. در عین حال کارهای نقاشی اش از رنگ ها و نورهای بیشتری نسبت به سوژه ها و مناظری که انتخاب کرده است برخوردارند.
ادوارد مانه
اولین نقاشی "مانه" به نام” ناهار در سبزه زار" که پیکره زنی برهنه در کنار دو مرد ملبس در جنگل بود اعتراضات زیادی را در پی داشت. او کوشیده بود محیط نوین را با طرحی قدیمی ادغام کند. زنی که در این نقاشی می بینیم یک زن پاریسی نوین است نه تصویر یک ونوس. نور در این نقاشی از نوع نور عکاسی است. اما به شیوه جدید. این نور بر پیکره ها تابیده شده است. مقادیر زیادی روشنی و مقادیر زیادی تاریکی در این نقاشی وجود دارد. به دلیل این نوع نورپردازی در این نقاشی اشکال تخت به نظر می رسند. نور مهمترین عنصر این نقاشی است و باعث می شود که نقاشی حالتی تصادفی پیدا کند.
"مانه" فیگور انسان را وارد کارهایش می کند.انسان در کارهایش مانند طبیعت بی جان دیده می شود. در نقاشی های این نقاش نور مانند فلاش عکاسی بر نقاشی هایش تابیده است. او مانند سایر امپرسیونیست ها الگوی لحظه ای نور را در کارهایش دارد. همچنین ضربات قلم مو در کارهایش مانند سایر امپرسیونیست ها زیاد دیده می شود. او بیننده را وارد نقاشی هایش می کند. گویی ما به عنوان بیننده در داخل کارهایش وجود داریم.
اگر سوژه نقاشی های "مانه" فضای بسته باشد او نور مصنوعی را به نمایش در می آورد. خاکستری های رنگی نیز در کارهایش موجود است و فقط از رنگ های خالص در کنار هم استفاده نکرده است. همچنین کنتراست رنگی در کارهایش زیاد دیده می شود. با اینکه اشکال با اندازه های متفاوت در کارهایش وجود دارد کمپوزیسیون هایش ساده هستند. سایه اشکال و پرسپکتیو نیز در کارهایش دیده می شود. اما زیاد نیست.
کامی پیسارو
ضربات قلم مو در کارهای "کامی پیسارو" کوچکتر است. او از رنگ های درخشان استفاده کرده. نقاشی هایش از طبیعت و یا از مناظر شهری است. او مانند ”مانه" به فکر نور نیست. اما نور عنصر مهمی در کارهایش می باشد. همچنین او به سایه ها نیز توجه دارد. پیسارو به سوژه های متحرک نیز علاقه دارد و آنها را بصورت لکه های تیره بر زمینه روشن نقاشی کرده است.
مانند سایر امپرسیونیست ها روش ثابتی برای دیدن نقاش وجود ندارد و طبیعت برای او منبع احساسش است. کمپوزیسیون های پیسارو نسبت به سایر نقاشان امپرسیونیست قوی تر است و تنوع اشکال در نقاشی هایش زیاد دیده می شود. اکثر کارهای او درخشان هستند و از نور طبیعی در کارهایش استفاده کرده. با توجه به اینکه رنگ های خالص درنقاشی هایش زیاد دیده می شود از خاکستری های رنگی نیز استفاده کرده است.
ادگار دگا
"ادگار دگا" یک آن را از حرکات پیوسته سوژه هایش صید می کرده. علاقه او به نقاشی از بالرین ها بوده است. او یک لحظه را در رقصیدن بالرین ها نقاشی می کرده. در نقاشی "تمرین باله" چند تدبیر را به کار برده تا بیننده را به درون نقاشی اش بکشاند. پلکان مارپیچ- پنجره پس زمینه- فیگورهای ایستاده در پیش زمینه راست که چهارچوب تابلو را قطع می کنند- تخته های کف سالن که ما را به سمت رقصندگان می کشاند. فیگورها نیز بصورت تصادفی در کار چیده شده اند. و بیننده نیز با دیدن این نقاشی در کنار فیگورهای به تصویر کشیده شده قرار می گیرد.
در کارهای" دگا" ما شاهد نوعی گزارش تصویری هستیم. به نوعی که یک لحظه از حرکت پیوسته و سریع فیگورها را می بینیم. به طوری که یک لحظه بعد دیگر شاهد آن تصویر نخواهیم بود و فیگورها در جهتی پیش خواهند رفت.
"دگا" استاد بی نظیری در کشیدن خط بود. طرح های "دگا" به سطح بوم هایش نمی چسبد و بیننده را به داخل کارهای نقاشی اش می کشاند. تخصص او ثبت لحظه ای فیگورهایی است که در حال حرکت شتابان هستند. ابزار مورد علاقه او مداد رنگی بوده که از رنگ های درخشان مانند سایر امپرسیونیست ها استفاده کرده است. و چون مدادرنگی مانند رنگ های تیوپی رنگ روغن با سطح بوم ادغام نمی شود و پخش نمی گردد نقاشی هایش از لحاظ رنگی به درخشندگی نقاشی های سایر امپرسیونیست ها نیست.
با اینکه او مانند سایر امپرسیونیست ها کارهایش درخشان هستند و عنصر نور در آنها مهم است اما از خاکستری های رنگی نیز زیاد استفاده کرده است.