تجسمیآنلاین: در روزهایی که کرونا همه را خانه نشین کرده است، برآن شدیم که در تجسمیآنلاین هر روز یک هنرمند را معرفی و تابلوهای معروف وی را نشان دهیم تا رخوت روزهای قرنطینه با هنر زدوده شود.
مارک روتکو هنرمندی متفکر، کنجکاو و خلاق، بعد از جکسون پولاک یکی از مشهورترین نقاشان پس از جنگ جهانی دوم است. تحصیل در دانشگاه ییل را رها کرد و اصول و قواعد مرسوم را دنبال نمی کرد، همین مساله محرک روح، آثار هنری اش، تحلیل و درکش از هنر شد. نقاشی های او را می توان به عنوان بازخوردی نسبت به مادی گرایی شدید آمریکا، فرهنگ عامه در حال رشد و نابرابری های اقتصادی آن دوران دانست.
استفاده روتکو از رنگ ها، شاخص ترین ویژگی هنری اش است. برخی از نقاشی هایش بسیار روشن هستند مثل نقاشی زرد روی بنفش، که ما را به یاد غروب آفتاب می اندازد و نقاشی مشکی روی خاکستری اش که همزمان هم تاریک است و هم روشن. نگاه کردن به این تنوع وسیع و درک عمیق از رنگ ها بسیار آرام بخش است. سیمون اسکاما تاریخ شناس معتقد است که نقاشی های روتکو احساسات انسان را درگیر می کنند و بیننده را به جهان دیگری می برد؛ جهانی به دور از دغدغه های مادی گرایانه اواخر قرن بیستم. موزه ها و نگارخانه ها شروع به نمایش بیشتر هنرهای عامه می کردند. با نگاهی سطحی، تماشای نقاشی های روتکو با آن سادگی و رنگ های ارگانیکش، بسیار زیبا و لذت بخش است.
درست است که با ظهور فرهنگ مصرف گرایی آمریکا و افزایش وسعت رسانه های جمعی، مردم تمایل شدیدی به ظاهر، ثروت و تجملات نشان می دادند و باور داشتند که هر چه بیشتر داشته باشند بهتر است. حتی امروز هم حس می شود که جامعه استانداردهایی سطحی برای تعریف موفقیت ایجاد کرده است. مردم می بایست حتما به دانشگاهی معتبر و مشهور بروند، شغلی پردرآمد داشته باشند تا بتوانند شادی و خوشالی را تجربه کنند، و بر این باورند که می بایست حتما این کارهارا انجام دهند سپس وقت آن می رسد که به علایق و آن چه دلشان می خواهد بپردازند. در سال ۱۹۵۹ با ظهور حومه های شهری، یک خانواده آمریکایی سنتی چیزی بود که به عنوان «زندگی خوب» در نظر گرفته می شد، روتکو هم از این قالب جدید زده شده بود. فردگرایی دیگر درک نمی شد و توجه به خصوصیات فردی اشخاص کم رنگ شده بود.
دیگر کسی هنری را نمی خواست که واقعیت ها را نشان بدهد. انگار چیزی که روتکو سعی می کرد به آن دست یابد، بازگشتی به دوران کلاسیک بود؛ دورانی که هنر معنا و مفهوم عمیق تری داشت، تا بتوان به این درک رسید که انسانی طبیعی بودن چه حس و معنایی دارد.
فرهنگ عامه هنرهای خوب را بازرگانی کرده است و آن ها را در دسترس عموم قرار داده است. وقتی که همه چیز رایگان می شود یا در دسترس همگان قرار می گیرد، مردم آن را معمولی فرض می کنند و ارزش آن آثار به شدت افت می کند. امروزه فناوری این تاثیرگذاری را افزایش داده است. از طریق یوتیوب، رسانه های هنری و موسیقی، چیزهایی که روزی تنها در اختیار قشر خاص و ثروتمندی قرار داشت، اکنون هر کسی کافی است به اینترنت وصل باشد تا بتواند به آن آثار دست یابد. البته این مساله فواید مشخصی هم دارد، همچون جمع کردن مردم مختلف تحت فرهنگی مشترک. این مساله به ویژه در کشوری پر از فرهنگ های مختلف همچون ایالات متحده بسیار مفید است. گاهی بر اثر مادی گرایی و سنجش هنر بر اساس معیار مادی، ارزش ذاتی و طبیعی هنر تحلیل می رود. مساله فقط ارزش پولی نیست، البته توجه کنید که اثری همچون برهنه، برگهای سبز و مجسمه اثر پیکاسوبه قیمت ۱۰۶٫۵ میلیون دلار در خانه حراج کریستیز فروخته شد. این مبالغ نشان دهنده توجه، احترام است که این آثار هنری شایسته چنین ارج نهادنی هستند. تیلر سویفت هم به خاطر چنین مساله ای و این که در فضای آنلاین درآمد کمتری نسبت به انتشار آلبوم ها در بازار برایش داشت، آلبوم های موسیقی اش را از اسپاتیفای حذف کرد. مارک روتکر هم با دریافت مبلغی، چند اثرش را در سالن غذاخوری رستورانی در ساختمان سیگرام نصب کرد، چون سریع متوجه شده بود، هنر او صرفا به تزئینی برای ثروتمندان تبدیل می شود اما او می خواست که به هنرش نگاهی عمیق بشود، هنر او چیزی نبود که مردم بخواهند خریداری کنند و به عنوان تزئین در دکوراسیون منزلشان به کار ببرند.
کارهای او چیزی فراتر از رنگ های زیبایی هستند که به تماشایشان برای چشم بیننده خوشایند باشد. خواست و انگیزه روتکو این است که وقتی بیننده نقاشی اش را نگاه می کند، ذهن بیننده را تحریک کند و افکارش را پرواز دهد. او می خواست به بینندگان آثارش احساس انسانی تراژدی و درد را منتقل کند، نه این که فقط بومی رنگی را به نمایش بگذارد و مورد تحسین قرار بگیرد. رویکرد او در تضاد با روکوکو قرار داشت؛ جنبشی هنری که تنها مردمان غنی و زندگی بیهودشان را به تصویر می کشد، تصویر تجملات مردمانی غنی که برای نمونه در حال حمام کردن در دریایی خیالی روی مریخ هستند. نقاشی هایی همچون تابهیچ معنای نهفته یا پیام عمیقی ندارد. این های نقاشی هایی هستند که تنها روی پارچه های کتانی کشیده شده اند و روی قاب های چوبی قرار می گرفتند تا قدرت و ثروت اشراف زاده های فرانسه را به رخ بکشند.
فضایل، ارزشهای اخلاقی هستند که به شخصی توان و قدرت می بخشند، چون اگر کسی بگوید من فضیلت می فروشم کاملا عبارت اشتباهی را گفته است. فضیلت ها و پرهیزکاری چیزی است که می بایست در طول گذر زمان و با رویارویی با تنش های مختلف کسب شود («من پرهیزگاری می فروشم» عبارتی است که در فیلم برترین شومن استفاده شده است). هیچ کس یک روز صبح از خواب بیدار نمی شود و ناگهان عشق و علاقه ای زیادی نسبت به کسانی در خود احساس کند که تا امروز دوستشان نداشته است. هیچ وقت نمی توان توانایی عشق ورزیدن را خرید و فروش کرد.
وقتی حرف از پرهیزگاری به میان می آید، اولین مساله اخلاقی که به ذهنم می رسد، «عشق» است. به سادگی می توان گفت که بزرگترین و بالاترین ارزش های انسانی، عشق است، چون بدون عشق دیگر ارزش های اخلاقی نمی توانند عملکردی داشته باشند. این وظیفه ماست که به دیگران عشق بورزیم بدون در نظر گرفتن این که کجا هستند و یا چه شکلی هستند.
یکی از عناصر فیلم برترین شومن که همه مردم با هر پیش زمینه و هر گذشته ای می بایست آن را به کار برند این است که یاد بگیرند به هر آن چه که دارند و کنارشان هست عشق بورزند. ما نیازی به ثروت، شهرت، موقعیت و حتی موفقیت نداریم. یاد گرفتن عشق ورزیدن و ارج نهادن به هر آنچه که داریم برای داشتن یک زندگی آرام و دلپذیر بسیار اساسی است. البته این تفکر در تضاد با ان چیزی است که فرهنگ و جامعه به ما آموخته است.
شاید یک اشکال احتمالی در زمینه آموزش عشق ورزیدن به دیگران این باشد که عشق مساله ای نیست که یک شبه اتفاق بیافتد. عشق، اخلاقی است که یاد گرفتنش یک عمر زمان می برد.
البته عشق ورزیدن به چیزهایی که داریم و به کاری که انجام می دهیم کافی نیست، این روند یافتن و ایجاد عشق در درون خودمان است، این روند ایجاد و پرورش عشق است که به ما حس خشنودی می بخشد.
با بیان این مسائل به این جا می رسیم که همچون انسان، آثار هنری هم ممکن است از اصل و واقعیت درونی خود دور شوند. همچون انسان که با ورود به دنیای تجملات و مادیات صرف، از احساسات درونی اش دور می شود، آثار هنری هم در طول زمان و در دنیای مدرن از آن روح هنری خود دور شدند و به سمت به رخ کشیدن زندگی مادی گرایانه طبقات غنی جامعه پیش رفتند. روتکو هم با خلق این آثار شاید خواسته با کشیدن رنگ هایی ارگانیک به روح و ماهیت اصلی هنر بازگردد.