شناسه خبر : 48854 1403/06/24 10:31:20

روتنبرگ نقاشی که به جزئیات توجه داشت

سوزان روتنبرگ نقاش اهل ایالات متحده آمریکا بود که برنده جوایزی همچون کمک هزینه گوگنهایم شده‌است.

به گزارش تجسمی آنلاین، سوزان روتنبرگ در سال ۱۹۴۵ در شهر بوفالو-نیویورک بدنیا آمد.اومدرک کارشناسی هنرهای زیبای خود را از دانشگاه کورنل دریافت کرد.کارهای اولیه او نقاشیهای فیگوراتیو آکریلیک بزرگی هستند که در سال ۱۹۷۰ هنگامی که تئوریها واصول زیبایی شناسی جنبش مینیمالیستی فضای نیویورک را اشباع کرده بود چنان درخششی از خود نشان داد که برای او شهرتی جهانی به ارمغان آورد و او را به عنوان یکی از نوگراترین و مستقل ترین نقاشان دوره خود شناساند.

تصاویر اسب  نمادین که نمودی حجاری شده داشتند با اندازه ی طبیعی خود  با وجود کیفیت انتزاعی مانند، نقاشیهای فیگوراتیوی بودند که در حد نهایت خود ساده شده و ماهیت اسب را می نمایاندند .او در کنار تصاویر اسبها در کارهای دیگر خود اجزای بدن انسان را نیز بصورت جزء به جزء(سر ،چشم، دست و ......) کشیده است  مانند سمبلهایی که یادآور نقاشیهای بدوی می باشند و همانند دیگر کارهای او کاوشیست در جهت درک و نمایاندن معنی و ماهییت هنر.

روتنبرک بعد از تکمیل کالج خود در مصاحبه ای که با مجله ی" آرت ۲۱ "داشته است در سن ۲۵ سالگی  دچارافسردگی شده و به نقل از او  داستان بازگشت مجددش به دنیای  نقاشی و کشیدن کارهایی که او را مشهور ساخت در اثر اتفاقاتی کاملا تصادفی رخ داد  که او آنهارا معجزه می نامد.

در این دوران او تصمیم می گیرد به تنهایی سفر کند او مدتی را درکشورهای اروپایی از جمله یونان می گذراند و بعد از بازگشت به خانه ی پدری خود دوباره بار سفر می بندد و این بار تصمیم می گیرد که به شهر نواسکاتیا در کانادا رفته و در آنجا مدرسه ای را بیابد و به تدریس زبان مشغول شود.

ترن او درشهر هالیفاکس توقف شبانه می کند او قبل  از سوار شدن به ترن بعدی از فرصت استفاده کرده و در کنار دانشگاه مک گیل  شروع به قدم زدن می کند و در همانجا با خواننده مشهور زنی  همصحبت می شود که  او را  دعوت به صرف شام در خانه اش می کند .

هنگامی که برای سوار شدن مجدد قطار راهی ایستگاه می شود ناگهان  تصمیم می گیرد بلیط خود را برای شهر مانهاهاتان عوض کند ولی قطار را مملو از جمعییت زیادی می بیند ، چمدانهای خود را در کمد "گراند سنترال " گذاشته و شروع به قدم زدن می کند او می گوید در حال قدم زدن در خیابان ۱۴  بودم  صدای مردی را شنیدم که اسمم را صدا  زد بر گشتم و فهمیدم که آن پسر دوست دوران کالج من بوده است به او گفتم من تازه اینجا  رسیدم ، کسی را نمی شناسم ونمی دانم برای چه اینجا هستم .

اوکلید آپارتمان نیویورکش را به من داد وبخوبی  می دانست که دیگر دوستان کورنلی من کجا زندگی می کنند .این مانند یک معجزه بود من سه سال در همان شهر و در اتاقی زیر شیروانی زیستم و در آنجا مجددا نقاشی کردم و با هنرمندانی چون ریچارد سرا،کیت سونیر و موسیقیدانانی آشنا شدم .گویا این اتفاق می خواست به من بگوید که تو به هالفاکس نخواهی رفت ،تو به نیویورک می روی در آنجا کسانی از تو مراقبت خواهند کرد ومسیر خود را خواهی یافت .

 در همین دوران بود که نقاشیهای اسب او شکل گرفتند و در سال  ۱۹۷۵ در اولین نمایشگاه انفرادی اودر گالری گرین استریت( ۱۱۲ Green street Gallery)در معرض دید عموم قرار گرفتند.

این نقاشیها با وارد کردن تصویر در سطوح انتزاعی و در عین حال با فرمهای فیگوراتیو بسیار ساده شده با حساسیت و  نوآوری جدیدی در  دنیای انتزاعی مینیمالیستی تحولی ایجاد کردند.

روتنبرگ می گوید"فکر می کنم من شهرت خود را برای کشیدن اسبها به این دلیل کسب کردم که آنها برای نقاشی قابل قبول بودند و هیچ وقت یک موضوع قدیمی محسوب نمی شوند و به نحوی به  عنوان موضوع نقاشی پذیرفته شده  هستند ."

در سال ۱۹۷۹ به  او کمک هزینه ی دولتی برای فعالیتهای هنری اعطا گردید .

در سال ۱۹۸۹ او با بروک نومن(  Bruce Nauman)  مجسمه سازو هنرمند رسانه های مدرن و مختلف  ازدواج کرد.

نقاشیهای او از سال۱۹۹۰ انعکاسات نقل مکان او به نیو مکزیکو می باشند.در کارهای این دوران او از رنگ روغن  در کارهایش استفاده کرد. علاقه او به کشیدن خاطرات و تجارب زندگیش مانند حادثه ی افتادن از یک اسب یا راه بردن سگ وبازی دومینو آثار این دوران او را شکل می دهند این صحنه ها که از خاطرات زندگی روزمره او برگزیده شدند چه نشان دهنده ی واقعه ی ناگواری باشند و چه تجلی لحظه های خاطره بر انگیز با لایه های ضخیم رنگی و ضربه قلم موهای مضطرب وی جا ن می گیرند.از مشخصه های کارهای  این دوران وی پرسپکتیوهای شیبدار است با  نقطه ی دید بالاتر از زمین.  این صحنه های کشیده شده در نیو مکزیکو نوعی حس و فضای  ترسناکی را از نقطه نظر روانشناسی  در بیننده القا می کند. .

روتنبرگ نگا ه خاص خودرا دارد و با همین بینش به بازآفرینی محیط خود می پردازد با نمایشی  تئاتر گونه ومتحرک  وبا درک  تواناییهای حسی  محیطی خود  و آنهم با نمایش ساده ترین و  در عین حال ضروری ترین اجزاءبا  شیوه ی مختص به خود   کار خود را به  اثری زنده مبدل می کند.برای او نقاشی همانند زندگی کردن است. میز استودیویش، آویزها،بومها و کاغذهای  اتاقش  و در کنار اینها تمایلات، آرزوها واحساست پر انرژی وی  که صادقانه بر روی سطح بوم جان می گیرند.اوحتی در مورد چگونگی نمایش  انرژیهای نهفته در  فضاهای بین اجزاء هم تدابیری می اندیشد.

 روتنبرگ  در مورد کار استودیوی قرمز(۲۰۰۳) خود  می گوید:

"استودیدی قرمز ماتیس...من تا حالا فضای اینچنینی را کار نکرده بودم و به همین دلیل به خود گفتم آنرا امتحان خواهم کرد .

از این نقاشی کلی لذت بردم و به همین دلیل دومین نقاشی با این موضوع را نیز کشیدم و برای کار سوم هم ایده ای در ذهن دارم.در استفاده ی بیش از  15 قرمز در این کار بسیار راضی هستم و فکر می کنم نمایش خنده ه داری است و حس استودیوی من را القا می کند و فکر می کنم نقاشی دوم حس جایی را که مکان نقاشی است نشان می دهد ....

داشتم به ماتیس نگاه می کردم و کتابی را در مورد کارهای پیکاسو و ارتباط آن با استودیویش خواندم و فکر کردم من استودیوی خودم را خواهم کشید ولی مانند ماتیس با رنگ قرمزکار خواهم کرد. من سمبولیست نیستم و آنچه را که کشیدم بعضی از عناصر تشکیل دهنده ی اتاق من است میزها،بومهای خالی ،رولهای کاغذ،سگهاو خودم.

این دومین پرتره ی شخصییست که می کشم .کار دیگرم نوارهای کاغذی داشت مانند یک ماسک کاغذی عروسک واین یکی بطور وضوح گردن و بازو ندارد فقط لباس و کفش .این همان شخص من است که بطور عریا ن حضور دارد نه در حال کار کردن نه در حال خواندن و نه بازی کردن با سگها تنها حضور من است و همین حد کیفیت فیزیکی دارد که این بوم سفید،میز و میله های فلزی دارند.من هستم در استودیوی خود....من ساعتهای زیادی را در این استودیو سپری می کنم.اتاق من  قرمز نیست ولی می خواستم به آن سرزندگی یک مکان گرم و خاصی را بدهم.

کار ابتدا یک بوم خالی بر روی دیوار بود با نقطه هایی برای چهارپایه، بعد شروع کردم به جایگزینی قطعات اثاث اتاق و سگ. این کار را از طراحی با مداد شروع کردم و بلا فاصله قلم موی کثیفی را برداشتم  و طراحی را ادامعه دادم تا این پنجره.

نمی دانستم میز را چگونه بکشم ولی به هرحال  کشیدم من همیشه در آخر به فضای کارم توجه می کنم.بعد تی شرت را کشیدم و سپس شلوار را هر چه سریعتر لایه ای از رنگ اکر را روی بوم پهن کردم تا بفهمم چه قرمزهایی را بکشم و بعد شروع به کاربر روی فضاهای بین اشیاء کردم  و از ۱۸-۱۵ قرمز متنوع برای فعال سازی قسمتهای مختلف استودیو استفاده کردم.بعد شروع کردم به فهمیدن اینکه چه چیزی باید سفید باشد،چه چیزی باید زرد باشدو چه اندازه رنگ باید این بوم حمل کند تا همان استودیوی قرمز بماند.و در طول روز کار کم کم رشد کرد .در طی کار شما نقاط مرده ای می بینید و آنرا زنده می کنید کمی نارنجی آنجا می گذارید و بعد قسمت دیگری باید دوباره زنده شودو بعد می بیبنید این نقاط عکس العمل خود را نشان می دهند.

کلیه حقوق این سایت برای تجسمی آنلاین محفوظ است
با مجوز رسمی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به شماره 85173
نقل مطالب با ذکر منبع بلامانع است
Copyright © 2019 www.‎TajasomiOnline.ir, All rights reserved. | Powered by www.dorweb.ir