علیرضا سمیعآذر/ پژوهشگر تاریخ هنر
لاس منیناس یا ندیمهها، مشهورترین اثر دیگو ولاسکز نقاش عصر طلایی اسپانیا که ارزشمندترین اثر هنری آن کشور و یکی از مهمترین آثار تاریخ هنر غرب به شمار میرود. در وضعیت معماگونه اثر به جای آنکه در مقام تماشاگر به سوژه نگاه کنیم، در جایگاه سوژه بهنقاش و پسزمینه کارگاه او نگاه میکنیم.
هنرمند با قرار دادن خویش در ترکیب اثر درحال نقاشی بهروی تابلویی بزرگ، به مخاطب خیره شده تا رابطه بیننده با اثر به رابطه هنرمند با مخاطب، یا مولف با خواننده، تبدیل شود. در مرکز این ترکیب پیچیده، روی دیوار انتهای صحنه، آینهای جای گرفته که چهره نیمتنه پادشاه و ملکه اسپانیا در آن انعکاس یافته و این پرسش مطرح میشود که آندو کجا هستند.
صحنه اتاقی بزرگ و نسبتاً تاریک در کاخ فیلیپ چهارم پادشاه اسپانیا است، با انبوه تابلوهای نقاشی روی دیوارها که نشان میدهد کارگاه هنرمند است. در مرکز تصویر شاهزاده مارگاریتا تِرِزای پنجساله ایستاده درحالی که ندیمهها، محافظین، خدمتکار کوتاه قد و سگی او را احاطه کردهاند. وی محوریترین چهره در ترکیب نقاشی است، نوری شدید روی صورتش افتاده و حالت ندیمهها مبین نقش اصلی او در روایت است.
در پسزمینه، پیشکار ملکه روی پله ایستاده و پرده را کنار زده تا نوری در ورای خروجی نگاه بیننده را بهعمق کشاند. در سمت چپ، ولاسکز پالت و قلممو در دست ایستاده درحال نقاشی به مدلها یا شاید مخاطب اثر نگاه میکند. همه ژستها طبیعی و خودانگیخته همچون یک عکس فوری است. نگاهها از هرسو بهبیرون صحنه معطوف است، جایی که بهنظر میرسد مدلهای ولاسکز برای نقاشی ژست گرفتهاند. چهره پادشاه و ملکه در آینه پشتسر شاهزاده، مهمترین معمای تابلوست؛ آیا انعکاسی از حضور واقعی آندو به عنوان مدل در برابر نقاش است و یا بازتاب تابلوی نقاشی که ولاسکز مشغول کار است.
نقطه گریز پرسپکتیو خارج از آینه و در سمت راست آن است، لذا قرارگیری زوج سلطنتی در برابر آینه محل تردید است. بنابراین برداشت رایجتر این است که تصویر آنها در آینه انعکاس تابلوی مقابل آن است که ظاهراً روبه اتمام است. براین اساس نقاش در اثر حاضر به پادشاه و ملکه نگاه میکند، لیکن این نقاشی بر مبنای نگاه آن دو به استاد نقاش و محیط پیرامون شکل گرفته است. لاسمنیناس بر خلاف نقاشیهای عصر کلاسیک که شمایل شاه و ملکه را نشان میدهند، آنچه که آنها در خلال نقاشی میدیدهاند را بهتصویر در آورده است.
درعین حال نگاه نقاش و نیز شاهزاده، ندیمهها و ملازمان، از درون تابلو با دید مخاطب به اثر تلاقی پیدا میکند. از این منظر بیننده در جایگاه مدلها قرار گرفته است و از نگاه آنها به کارگاه هنرمند با تابلوهای نقاشی روی دیوارها مینگرد. این جایگاه حس حضور در مکان را در ذهن مخاطب تشدید میکند و او علاوهبر مشاهده پرتره پادشاه و ملکه در آینه، صحنه خلق اثر را نیز نظارهگر است.
ولاسکز در بین نقاشیهای روی دیوار در بالای آینه دو اثر مشهور دوران را نیز عیناً کپی کرده است؛ پالاس و آراخنه اثر پل روبنس (۱۶۳۷) و پیروزی آپولو بر مارسیاس اثر یاکوب یوردانس (۱۶۳۸)؛ اولی با مضمونی مردانه در سمت پادشاه و دومی با مضمونی زنانه در سمت ملکه.
مرز ناپایدار واقعیت و توهم یکیاز رایجترین مضامین ادبیات اسپانیا در سده هفدهم بود؛ شناخته شدهترین جلوه آن رمان دن کیشوت اثر سروانتس است. لاس منیناس نیز تجسم نقاشانه این مضمون و اثری گریزان از هر گونه تفسیر و معنا است. این نقاشی بزرگ ۳۱۸ در۲۷۶ سانتی، شاخصترین اثر دیگو ولاسکز و عصاره حیات هنری اوست؛ اثری کلاسیک که به چالشهای مدرنیستی در ماهیت تصویر اشاره میکند.
این نخستین اثر در تاریخ هنر کلاسیک است که کمتر به موضوع و تکنیک و بیشتر به پیچیدگیهای مفهوم اثر هنری و روابط بصری نقاش، سوژه و مخاطب توجه دارد. به تعبیر فیلسوف فرانسوی میشل فوکو؛ ''ما به تصویری نگاه میکنیم که در آن نقاش هم بهما نگاه میکند و این شبکه پیچیدهای از تردیدها و تبادلها را به ذهن متبادر میسازد.''