تجسمیآنلاین: شروینکندری: مجتبی رستمی متولد سال 1358 در تهران، از سال 1378 تا به الان دودهه هنری خودرا پشتسر گذاشتهاست. او شرکت در بیش از 40 نمایشگاهگروهی و انفرادی در ایران و خارج از ایران، برگزاری و نمایش منتخبی از آثارش درکشورهای مختلف به خصوص نمایشگاه انفرادی در آرت اکسپوی مالزی و چند نمایشگاه در پرتغال، انگلستان، فرانسه و ایتالیا، کسب چندین مقام کشوری در دوره مسابقات نقاشی، بیشاز بیست سال سابقهی تدریس نقاشی و همچنین ابداع تکنیک شخصی در نقاشی به نام (بِلَست) را در رزمهی هنری خود دارد.
فضای تجسمی و هنر معاصر امروز را چطور دیده و تفسیر میکنید؟
به نظر من هنر معاصر به دو بخش قبل و بعد از کرونا تقسیم میشود. قبل از کرونا سلسله مراتب رویدادها در جامعه تجسمی به صورت پیدرپی روند کاری خودش را طی میکرد ولی در شرایط فعلی با پیشروی بیماری کرونا و ایجاد قرنطینه برای جلوگیری از آن در فضای تجسمی و روند آن تغییراتی ایجادشد.
در بخش اول که حالت آن سنتی تر بود که به قبل از کرونا بر میگردد، در ایران بخصوص در تهران گالریهایی بودند که یکسری فعالیتهای هنری را با هنرمندان مخصوص خودشان چندین سال پیگیری و انجام میدادند و در حال ادامه این فرایند با همانها بودند که به ظاهر هم موفق پیش میرفت. در سال 1399 با تغییراتی که شاهد آن هستیم و در حال وقوع است عملا شرایط سنتی موجود در گالریها با چالش مواجه شد و از حالت قبلی که مشتریهای خاص خودشان را داشتند و کارهای روزمرهشان را انجام میدادند، خارج شد. همانطور که خودتان هم میدانید بعضی از گالریها پیشتر بر این عقیدهبودند که هنرمندی که با آنها همکاری میکند به هیچ وجه فعالیتی خارج از گالری مذکور نباید داشتهباشید و خودتان بصورت مستقل نمیتوانید به معرفی خود بپردازید، همهی مسائل مربوط به فضای هنری هنرمند توسط گالری صورت میگیرد.
یکباره بعد از این اتفاقات و شیوع ویروس کرونا همهی ارتباطات قطع شد و شرایط تغییر کرد و جریانات جدیدی پیشآمد که به بهرمند شدن ازاینترنت و نرمافزارهای ارتباطی مختلف روی آوردند، باید دید نتیجه آن در چندماه آینده به چهصورت پیش میرود.
در شرایط کنونی گالریها و دیگر نهادهای هنری چقدر همراه و حمایتگر هنرمندان هستند؟
با توجه به شناختی که من از چند گالری دارم عملا اتفاق خیلی خوبی تا الان رقم نخورده یعنی گالریدار سعی بر حفظ جا و مکان خود دارد تا حمایت از هنرمندان و بیشتر بار کاری را بر دوش هنرمند میاندازد تا خودش را نجات دهد. من تا الان ندیدم که کار خاصی برای هنرمندان حداقل تا به اینجای کار انجام دادهباشند.
مدتیاست که هنرمندان در فضای مجازی مثل اینستاگرام شروع به انجام مصاحبه و این قبیل گفتگوها کردهاند این اتفاق را چطور تفسیر و تحلیل میکنید، چه پیشنهادی برای بهترشدن کیفیت آن دارید؟
این اتفاق بسیار نو و جدید است، تا قبل از سال 1399 متاسفانه چنین رویدادهایی در فضای تجسمی و هنری ما نبود و قطعا این یک حرکت جدید قلمداد میشود که شروع آن بیشتر با هنرمندان جوان بود و آنها این فرصت را پیدا کردند که به معرفی خود بپردازند. از لحاظ حرفهایی همانطور که در جریان هستید این اتفاق به بخشهای مختلفی تقسیم میشود که یک بخش آن سواد هنری و رسانهایی افراد هست و آنچهکه بیننده تا بهاینجا با آن مواجه شده است لایوهاییست که توسط صفحههای شخصی یا گالریها صورتمیگیرد و تعدادی هم مخاطب دارد، اما از نظر من بخش علمی و تخصصی این لایوها هنوز نقش پررنگی پیدانکرده و بیشتر شبیه به یک گپ و گفت دوستانه هست که دو نفر نظرات خودشان را میگویند و به هیچ نتیجهی مشخصی هم نمیرسند یعنی جمع بندی وجودندارد که بر طبق اصول آموزشی اینکار انجام شدهاست. در این بخش هرچه به مرور پیش میرویم متوجه میشویم که گالریها و اشخاص یا گروههای هنری به این فکر میافتند که در این مصاحبهها مباحث تخصصیتری را مطرح کنند.
آقای رستمی چشمانداز فضای تجسمی ایران را چطور میبینید؟
در این مدت با تغییراتی که پیش آمد من با دوستان و اساتید بسیاری در این باره صحبتکردم و بیشتر نظر دوستان را خدمت شما خواهم گفت. دوستان معتقدند که با این شرایط جدید که در دنیا پیشآمده قرار هست که در فضای هنری تغییرات کلی صورت گیرد و دنیا به سمت صورت دهکده جهانی شدنش پیشرود، باید در عمل دید که به چهصورت پیش میرود و نتیجه آن چه خواهد بود. نظر خود من این هست که با توجه به شرایطی که در این مدت کوتاه پیش آمد و دنیا احساس و واقعا لمسش کرد تغییرات بزرگی درپیش هست یعنی مسائلی که به صورت سنتی پیشمیرفت عوض خواهدشد و به طبع هنر هم در این تغییرات نقش مهمی ایفا میکند.
از نگاه شما حضور فلسفه و فراگیری تاریخ هنر برای خلق یک اثر هنری الزامیست و مجتبی رستمی خود را پیرو کدام فیلسوف میداند؟
هر هنرمندی که به صورت حرفهایی میخواهد کار کند باید به فراگیری تئوری هنر بپردازد چون در هنر دو بخش وجود دارد یک بخش حرفهایی و تاثیر گذار اجتماعی و دیگری کاملا از عاطفه و احساسات هنرمند نشات میگیرد. به نظر من شخصی که به صورت حرفهایی پا در این عرصه میگذارد باید بداند که پیش از خودش چه رخدادهایی پیشآمده، چه دورههایی گذشته و از آنها برای بهبود کارش بهرمند شود یعنی یکسری اشتباهات را دیگر انجام ندهد و از شرایط گذشته برای بهترشدن کارش درس بگیرد.
من تاریخ هنر را مطالعه کردم و یک بخشهایی ازفلسفه مثل افلاطون و ارسطو را مورد مطالعه قراردادم و به یک جمعبندی کلی رسیدم که آنرا شاکله کارم کردم، این به این معنی است که صرفا از تاریخ هنر کپی برداری نمیکنم فقط درکارم از آنها بهرهمند میشود.
در خلق و زایش یک اثر هنری از ایده تا اجرا کدام مرحله از اهمیت بیشتری برخوردار است؟
بر خلاف گفتهی آکادمیکی که این روزها مورد بحث واقع شده، ایده از اجرا مهمتر است من معتقد هستم که این دو همزمان و توامان میتواند یک اثر خوب را اجرا و به نمایش گذارد. اگر ایدهی خیلی خوب اجرای ضعیف داشتهباشد به طبع ایده از بین میرود و دیده نمیشود برعکس آن هم همینشکل را دارد یعنی اگر اجرا قوی و ایده ضعیف باشد نتیجهی کار ماندگار نخواهدشد. من معتقدم این دو عامل دو بال برای پرواز هست یعنی هم ایده و هم اجرا هردو باید خوب باشند تا یک اثر پرواز کند.
برای جامعه هنر و هنرمندانی که تاره پا در عرصههنر گذاشتند در شرایط پیشرو و آینده چه پیشنهادی دارید؟
من معتقد هستم که هر هنرمند طبق وظیفهایی که خودش و آن احساسی که از کار هنری دارد در هر شرایطی باید خودش را حفظ کند تا بتواند به کارش ادامه دهد. اگرچه در این برهه از زمان شرایط سخت شدهاست و بیشتر هنرمندان از لحاظ معیشتی دچار مشکل هستند اما به هر حال بهتر است که کار کنند تا آنجایی که میتوانند در این شرایط دوام بیاورند تا با انجام کارهای خوب و تاثیر گذار در آینده بتوانند به کار اصلی خود بازگردند و چرخهی حرکتی خودشان را استوار کنند.
هنرمند مورد علاقهی شما چه در ایران و خارج از ایران چه شخصی هست؟
من به دلیل اینکه از قدیم در محلی بزرگ شدم که با استاد "علیاکبر صادقی" هم محل بودیم و با پدر من رفاقت میکرد باهم در رفتوآمد بودیم، من کارهایشان بخصوصآبرنگهایشان راکه میدیدم ناخواسته علاقهمند شدم و هنوز هم دنبال کننده آثار "علیاکبر صادقی" هستم. اگرچه بیشتر ازاینکه ایشان را نقاش خطاب کنند تصویرگر میدانند، من به عنوان نقاش قبولشان دارم و آثارشان را پیگیری میکنم. در خارج از ایران هم با آمدن اینستاگرام هنرمندهای خوب و جوان بسیاری هستند که فعالیت میکنند ولی در پس زمینهی ذهنی من سه نقاش وجود دارد که خیلی بر آثار من هم تاثیر گذاشتند و همواره کارهایشان را مورد مطالعه قرار میدهم واز ایدههایشان بهرهمند میشوم. این نقاشها به ترتیب اولین نفر "واسیلیکاندینسکی" هست که اتفاق و فرایند ایجاد تکنیک اجرایش باعث شد که برای من خیلی جذاب باشد و من هم به دنبال سبک و سیاق کاری خودم بروم. نقاش بعدی "جکسون پولاک" بود که آن جسارت کاری که در آثاراش دیدهمیشود نگاه من را جلب کرد حقیقتا مطالعاتی که در دورهی دانشجویی بر رو این نقاش انجام دادم در آن برهه از زمان، آثار نقاشی کاری متفاوت با آنچهکه هست انجام داده و بیشتر هنجار شکنی صورت گرفته برای من این اتفاق مهم بود و نقاش سوم که خیلی به من کمک میکند که بیشتر روی ایدهها و ذهنیت خودم کار کنم "سالوادوردالی" هست که من احساس میکنم آن دفرمه کردنها و تغییرات، ذهن خاصی که برای ترسیم اشیاء دارد بسیار ارزشمند است.
دنیای نقاشی و تکنیکال مجتبی رستمی از کجا شروع شده و چطور پیش میرود؟
اولین اتفاق درمورد روش کاری من به تکنیک بِلَست علاقهی شدید من به تصور، نقاشیخیال و آنچهکه ذات ذهنی فرد قلمداد میشود بود و تلاش براین داشتم آنچه در تخیلاتم به صورت خیال انگیز هست را به تصویر بکشم. آنچهکه در ضمیر ناخودآگاه انسان جای دارد بخشی از آن را وهم به خود اختصاص میدهد و نقاشی وهم برای من خیلی جذاب است به همینخاطر جزء مباحثی هست که در پسِ نقاشی های من همیشه حضور دارد، به این علت روشهای اجرایی مختلفی را امتحان کردم و به این نتیجه رسیدم روشی که وهم کار را بیشتر میکند به نظرم لایه لایه شدن رنگها روی هم لایههای نازک رنگی هست که این کار را با یک بافتخوب، سیال و عمیق در پسا پردهی نقاشی امکان پذیر میکند. در ابتدا این ذهنیت من در خصوص کار بِلَست شد و بعد از آن تقریبا در سال 1385-1386 بود که این موضوع در ذهن من جرقه زد که متریالهای مختلف آبرنگ، رنگروغن و آکرولیک را بهصورت مجزا اجرا کردم و متوجهشدم که هرکدام ویژگیهایی دارند. در نهایت ترکیب آکرولیک و رنگ روغن بود که بافتهای متنوع و آن لایهها و سایههای رنگی را برای من به ارمغان آورد.
اوایل بر این عقیده بودم برای بازنمایی چنین فضای کاری ابعاد کار باید بزرگ باشد که آثار اولیه همه بیشتر از یک متر هستند. به مرور ایجاد فضاهای اتفاقی را هم به اجرای کارم افزودم، این روش از هیجان کاری و اجرایی بالایی برخوردار است چون شما رنگرا بداهه بر روی بوم میگذارید و از بینآنها فرمهارا در میآورید، نقاط ضعف و قوت کار را خود هنرمند مشخص میکند. البته اتفاقات در کار نقاشی جذاب هستند اما همه به نتیجهی ذهنی دلخواه شما تبدیل نمیشوند و زمانیکه تسلط من در روش پاشیدن رنگ بر روی بوم بیشتر شد کم کم بداهههای کار کمتر و بیشتر تکنیک، لایههای رنگی و سایهها مد نظرم قرار گرفت. الان به نظرم ماحصل کارم با آنچه که من در خیال خود میپرورانم نزدیکتر است.