تجسمیآنلاین: صبا صفری: در روزهایی که کرونا همه را خانه نشین کرده است، برآن شدیم که در تجسمیآنلاین هر روز یک هنرمند را معرفی و تابلوهای معروف وی را نشان دهیم تا رخوت روزهای قرنطینه با هنر زدوده شود.
پل سزان از هنرمندان شاخص کشور فرانسه بود که روی هنرمندان و جنبشهای هنری قرن بیستم مانند کوبیسم تاثیر زیادی داشت. پل سزان در ۱۹ ژانویه سال ۱۸۳۹ در فرانسه به دنیا آمد. این نقاش فرانسوی یکی از بزرگترین هنرمندان پست امپرسیونیسم بود که کارها و ایدههایش روی توسعه زیباییشناسی بسیاری از هنرمندان و جنبشهای قرن بیستم به ویژه کوبیسم تأثیرگذار بود. هنرِ سزان در زمان حیاتش مورد بدفهمی عموم واقع شد و آن را بیاعتبار میدانستند. کار او منشعب از گرایشات و آثار امپرسیونیستها بود و نهایتاً وی با پافشاری روی بیان شخصی و تمامیت خود نقاشی بدون توجه به موضوع، تمام ارزشهای سنتی نقاشی قرن نوزدهم را زیر سؤال برد.
سزان پسر یک خانواده بورژوا بود. او در کالج بوربون تحصیلات کلاسیکش را گذارند و در سال ۱۸۵۸ تحت برنامه پدرش که یک بانکدار موفق بود و میخواست پسرش نیز وارد این حرفه شود، به مدرسه حقوق رفت. او هیچ علاقهای به حقوق نداشت و از سن پایین تصمیم گرفته بود نوعی حرفه هنری را دنبال کند. سزان بعد از دو سال پیگیری برنامه پدرش، با حمایت و درخواستهای مکرر مادرش این اجازه را یافت که برای تحصیل نقاشی به پاریس برود.
اولین اقامت سزان در پاریس تنها پنج ماه به طول انجامید. بیثباتی شخصیتی او باعث شد بعد از دیدن توانمندی تکنیکال سایر دانشجویان آکادمی سوئیس، دچار افسردگی جدی شود. تنها دلیل اقامت او بهمدت پنج ماه، تشویقهای نویسنده معروف «امیل زولا» بود که در کالج، میان او و سزان دوستی عمیقی شکل گرفته بود. او پس از آنکه به زادگاه خود بازگشت، خود را راضی به کار کردن در بانک پدرش کرد اما بعد از یک سال دوباره به پاریس قدم گذاشت و این بار هدف محکمی برای ماندن داشت. در طی این دوره آموزشی از سال ۱۸۵۸ تا ۱۸۷۲، سزان بارها به شهر خود سفر کرد.
اوایل دهه ۱۸۶۰ دوره مهمی از فعالیتهای ادبی و هنری پاریس بود. درگیری بین نقاشان رئالیست به رهبری گوستاو کوربه (Gustave Courbet) و آکادمی بوزار به اوج خود رسیده بود و چون این آکادمی تنها نقاشیهای به سبک نئوکلاسیک و رمانتیک را بهرسمیت میشناخت، سبک آنها در بین عموم مردم نیز پذیرفته نمیشد.
در سال ۱۸۶۳ امپراطور ناپلئون سوم دستور افتتاح «سالن مطرودین» را داد تا نزاعهای رو به رشد دایرههای هنری را کنترل کند. آثار این هنرمندان مطرود تقریباً بهطور کل توسط منتقدین محکوم شد و همین امر باعث انسجام و وحدت روح انقلابی این نقاشان گشت. سزان که سلیقهاش خیلی زود از هنر آکادمیک تغییر کرده بود، با برجستهترین اعضای این گروه همچون ادوارد مانه، کامی پیسارو، کلود مونه، پیر-آگوست رنوار و ادگار دگا ارتباط پیدا کرد. بیشتر این هنرمندان در دهه ۲۰ زندگی خود بهسر میبردند و مشغول شکل دادن به سبکهای شخصیشان بودند. دوستی سزان با سایر هنرمندان در ابتدا به خاطر حساسیتهای او، پر روییهایش، خجالتی بودن زیاد و خلق و خوی متغیرش، بهسختی جلو میرفت. با این وجود او تحت تأثیر روح انقلابی آنها قرار گرفته بود و سعی میکرد تأثیرات کوربه که در برخورد غیرحسی با موضوعات معمول پیشگام بود را با تأثیرات نقاش رمانتیک «اوژن دلاکروا» که ترکیببندیها و تأکیدش روی رنگ شهرت داشت، ترکیب کند.
در جولای سال ۱۸۷۰ با آغاز جنگ فرانکو-آلمانی، سزان پاریس را به مقصد پروانس (Provence) ترک کرد. او همسر آیندهاش ماری-اورتانس فیکه (Marie-Hortense Fiquet) را نیز با خود برد. آنها در استاک (Estaque)، دهکده کوچکی در سواحل جنوبی فرانسه اقامت کردند. در آنجا سزان به نقاشی از مناظر میپرداخت و در حال کاوش راههایی برای بازنمایی کامل طبیعت بود. برای این کار او شروع به استفاده از رویکرد دوستان امپرسیونیستش کرد.
در ژانویه سال ۱۸۷۲، همسر او اولین پسرشان را بهدنیا آورد. کمی بعد از آن به دعوت «کامی پیسارو» سزان خانوادهاش را برای زندگی به پونتواز (Pontoise) برد. او در آنجا به یادگیری جدی تکنیکها و تئوریهای امپرسیونیسم پرداخت. پیسارو تنها کسی بود که علیرغم شخصیت سخت سزان به اندازهی کافی صبور بود تا به او آموزش دهد. آن دو در طی سال ۱۸۷۴ بومهایشان را به سرتاسر دهکده میبردند و در فضای باز نقاشی میکردند. این کار در آن زمان هنوز هم جا افتاده نبود. از این زمان به بعد سزان خود را منحصراً وقف کشیدن مناظر، طبیعت بیجان و بعدها پرتره کرد. پیسارو او را به سمت استفاده از پالت رنگی روشنتر هدایت میکرد و به او نشان میداد چطور از ضرب قلمهای کوتاه و بریده که نشان اصلی امپرسیونیستها بود، استفاده کند. البته حتی در این دوره از راهنماییهای پیسارو هم سزان هدف و رویکرد خاص خود را داشت که کاملاً از امپرسیونیستها متفاوت بود. او بیشتر به ساختار اشیای درون نقاشیاش توجه داشت و از خطوط معمارگونه و ترکیببندیهای خاص استفاده میکرد.
در سال ۱۸۷۴، سزان دوباره به پاریس بازگشت و در اولین نمایشگاه رسمی امپرسیونیستها شرکت کرد. اگر چه نقاشیهای او در این نمایشگاه و در نمایشگاه بعدی که در سال ۱۸۷۷ برگزار شد از همه بیشتر مورد انتقاد واقع شده بودند، اما او به کار خود ادامه داد. سزان در طی سالهای بعدی به خاطر فروش نرفتن کارهایش به لحاظ مالی دچار مشکلات زیادی شد. پس از مدتی او رابطه خود با دوستانش را کم کرد و در پاریس و زادگاهش منزوی شد. حتی رابطهاش با زولا به خاطر حسادتی که به موفقیت نوشتههایش داشت و همچنین مشکلات ضداجتماعی و تکبعدی بودن افکارش، به پایان رسید.
در این دورهی انزوا از اواخر دهه ۱۸۷۰ تا اوایل دهه ۱۸۹۰، سزان به توسعه سبک پختهی خود پرداخت. مناظر متعلق به این دوره مانند «دریای استاک» احتمالاً اولین شاهکارهای دوره پختگی سزان هستند. این مناظر شامل ترکیببندیهایی از افق آرام و وسیع بودند که از ضرب قلمهای مساوی شکل گرفتند. او به خوبی میدانست چطور استحکام و عمق را در کارهایش بازنمایی کند. سزان به گفته خود تلاش میکرد پرسپکتیو را تنها از طریق رنگ به نمایش بگذارد.
وقتی قرن نوزدهم رو به پایان بود، هنر سزان به لحاظ عمقی رو به رشد بود و غنای رنگی و مهارت ترکیببندیاش نیز به سطح قابل ملاحظهای رسید. او خود را قادر به خلق نگاهی جدید میدید. از سال ۱۸۹۰ تا ۱۹۰۵، او شاهکارهای متعددی را کشید. او خود را به تمامی وقف کارش کرده بود و البته به خاطر کند بودنش در نقاشی زمان زیادی را صرف اینکار میکرد.
سزان همیشه در برقراری ارتباط با مردم مشکل داشت و به خاطر مرگ مادرش در سال ۱۸۹۷ نیز عمیقاً غمگین بود و بعد از آن رفتهرفته از همسر و دوستان قدیمیاش فاصله گرفت. با ورود به قرن جدید شهرت او بیشتر شد و به خاطر اینکه کمتر کسی او را میدید، چیزی شبیه به یک چهره افسانهای شده بود. آخرین دوره کاری سزان، حاصل مدیتیشن عمیق او در تنهایی، به درجهای بالا از تغزل دست یافت. او اعتقاد داشت «منظره، انسان میشود، شیوه فکری میشود، منظره موجودی زنده در درون من میشود.»
سزان سالهای زیادی از دیابت رنج میبرد و این بیماری در سالهای آخر عمرش جدیتر شده بود. در اکتبر سال ۱۹۰۶ او به هنگام کار کردن در فضای باز دچار سرما خوردگی شدید شد و چند روز بعد در زادگاهش درگذشت و در همانجا دفن شد.
اگرچه مهر منتقدین و پذیرش عمومی تنها در سالهای آخر زندگی کاری به سراغ سزان آمد، جستجوی او برای دیدن از میان ظواهر و پرداختن به منطق زیر ساختارها، همیشه مورد تحسین همکارانش بوده است. امید او برای آن که نقاشیهایش به شیوهای بتواند هنرمندان دیگر را آموزش دهد، زمانی محقق شد که تعدادی از نقاشهای مهم، آثارش را خریداری کردند. از میان این هنرمندان میتوانیم به پل گوگن، پابلو پیکاسو، کازیمیر مالویچ، مارسل دوشان و آنری ماتیس اشاره کنیم. نمایشگاهی که در سال ۱۹۰۷ برای مرور آثار او در پاریس برگزار شد، توجه زیادی را به خود جلب کرد. در همان سال پیکاسو تابلوی «دوشیزگان آوینیون» را خلق کرد که آشکارا با الهام از تابلوی «حمام کنندگان» سزان کشیده شده بود. در واقع رویکرد فکری سزان به مسائل ساختاری به ویژه جستجوهای فضایی او، پایه و اساس کاوشهای بعدی پیکاسو و سایر هنرمندان را شکل داد. او همچنین با ضرب قلمها و کندوکاوی که در زمینه رنگ کرده بود روی آنری ماتیس تأثیر گذاشت.
در طی این سالها عموم مردم نیز کار او را پذیرفتند. سزان به یکی از مهمترین پیشگامان انتزاع ساختاری در نقاشی قرن بیستم تبدیل شد زیرا توانست زبان تصویری خالصی به وجود بیاورد که آنالیز میان احساس و ساختار و تغزل را به تعادل میرساند.